ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
چهرهٔ باغ زعفرانی گشت
گونهٔ باده ارغوانی گشت
دوستان ترک بوستان گفتند
جشن نوروز مهرگانی گشت
گل خودروی، روی پنهان کرد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
چون زلف تو بی قرارم از عشقت
چون چشم تو با خمارم از عشقت
زان روی که برگ لاله را ماند
دلسوخته لالهوارم از عشقت
زان زلف چو روزگار شوریده
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
می خوارگان که باده ز رطل گران خورند
رطل گران ز بهر غم بی کران خورند
رطل گران برد ز دل اندیشه گران
درخور بود که باده ز رطل گران خورند
در باده رنگ عارض معشوق دیده اند
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
چشم من بی روی تو روشن مباد
روی تو جز پیش چشم من مباد
سوسن آزاد خاک پای توست
ور نباشد در جهان سوسن مباد
این دل مسکین بی آرام من
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
دلم بی روی تو خرم نباشد
چو دلبر نیست دل بی غم نباشد
اسیرم عشق را، غمگین ازآنم
اسیر عشق را غم کم نباشد
به بوسی مرهمی نه بر دل من
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
ای دل غبار غم ببرد باد صبحدم
بر زلف دوست گر گذرد باد صبحدم
بی باد صبحدم نزنم دم که هر شبی
پیغام من به دوست برد باد صبحدم
عطر و بخور بوی به زلفش سپرده اند
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
دل به عشق روی دلبر شاد کن
وز رخ و زلفش گل و شمشاد کن
عقل بیش اندیش را بر طاق نه
نفس شادی دوست را دل شاد کن
گه بنای بی غمی بر پای دار
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
چون زلف تو بی قرارم از تو
چون چشم تو با خمارم از تو
ای گشته چو روزگار بدعهد
سرگشته روزگارم از تو
ای حسن تو بی شمار گشته
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
ای سپه عشق تو بر ما زده
صبر و دل ما همه یغما زده
جان من از عشق تو لرزان شده
همچو تن مردم سرما زده
بر من بیچاره نبخشی و من
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
شب شنیدستی ز روز آویخته
ماه دیدستی ز مشک انگیخته
لاله پیش روی نرگس صف زده
گرد مرجان گرد عنبر بیخته
این همه بر روی زیبا روی اوست
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
ماه را ماند رخش ناکاسته
زلف چون شب ماه را آراسته
سرو بالایی که چون بالای او
باغبان یک سرو ناپیراسته
تا مرا سودای آن مه در سر است
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
از مشک ناب سلسله بر مه فکندهای
ما را به مشک و سلسله از ره فکندهای
در عشق تو چو پشت مه نو خمیدهام
تا تو ز مشک سلسله بر مه فکندهای
در سیم چاه داری و مسکین دل مرا
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
ای باد صبحدم، دم عیسی و مریمی
کاندر دلم ز بوی تو شد زنده بی غمی
عیسی نه ای و عاشق می خواره را به صبح
جان آید از تو در تن شادی و خرمی
هر صبحدم نسیم توام جان نو دهد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
نگارا صد هزاره گر دلستی
نشان عشق تو بر هر دلستی
سه بوسه زان دو لب دادی به یک دل
دریغا گر تنم یکسر دلستی
کنون از بی دلی بی بوسه ماندم
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵
ای شرف دین حق و نصرت اسلام
تحفه امت تویی ز صدر نبوت
عالمیان را سلاله ای ز پیمبر
آدمیان را خلاصه ای ز مروت
حاکم عدلی که در میان خلایق
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳
نظم راوان چو آب روان سینه را به است
شعر روان زجان و روان گداخته است
نادان چه داند آنکه سخندان به گاه نظم
جان را گداخته است و از آن شعر ساخته است
در گوش عاشقان سخن و قول شاعران
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۶
ز صد هزار محمد که در جهان آید
یکی به منزلت و جاه مصطفی نشود
اگر که عرصه عالم پر از علی گردد
یکی به علم و شجاعت چو مرتضی نشود
جهان اگر چه ز موسی و چوب خالی نیست
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۸
فلک همی نکند در جفای من تقصیر
ملک همی نکند در هلاک من تاخیر
چوتیر برجگر آمد چه منفعت ز خروش
چو روز غم به سر آمد چه فایده زنفیر
اگر نه چشم ضمیر تو تیرگی دارد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۲۶
چو تو هرگز نبوده ست و نباشد
جوان بخت و سخی طبع و سخندان
همی احسان کنی با خلق دایم
از آن کرده ست ایزد با تو احسان
همی داری عزیز آزادگان را
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۳۲
مرا هوای سحرگه پیام آورد
نسیم بوی بهشتی از آن دیار آورد
دلم به مقدم او پر زلعل و در طبقی
به دست مردم چشمم پی نثار آورد
غلام فصل بهارم که هر ورق زگلش
[...]