گنجور

 
ادیب صابر

ماه را ماند رُخش ناکاسته

زلف چون شب ماه را آراسته

سرو بالایی که چون بالای او

باغبان یک سرو ناپیراسته

تا مرا سودای آن مه در سر است

ماه را مانم ولیکن کاسته

در نشست و خاست چون سرو است و مه

فتنه‌ای زان سرو و مه برخاسته

از همه خوبان دل او را خواسته است

هم دلش دارم فدا هم خواسته

 
 
 
انوری

ای جهان را عدل تو آراسته

باغ ملک از خنجرت پیراسته

حلقهٔ شبرنگ زلف پرچمت

روزها رخسار فتح آراسته

در دو دم بنشانده از باران تیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه