گنجور

 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۲
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

به دل از گلعذاری خارخاری کرده‌ام پیدا

بحمدالله نیم بیکار کاری کرده‌ام پیدا

درین گلشن چو گلبن از جفای گردش گردون

بسی خون خورده‌ام تا گلعذاری کرده‌ام پیدا

به خون دیده و دل کرده‌ام صید سگ کویش

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

تا بوده ایم همدم غم بوده ایم ما

غم را ملازم همه دم بوده ایم ما

غم را ز من نبوده جدایی مرا ز غم

هر جا که بوده ایم بهم بوده ایم ما

پیش از وجود با غم لعل تو عمرها

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

نشان تیر آهم گشته‌ای آسمان شب‌ها

ترا بر سینه پیکان‌هاست هرسو نیست کوکب‌ها

دل بی‌خود درون سینه دارد فکر زلفینت

بسان مرده کش مونس قبرند عقرب‌ها

خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را

چه گوید چون بپرسد نیست چون نام و نشان ما را

فلک چنگیست خم ما ناتوان‌ها تارهای او

رضای دوست مضرابی که دارد در فغان ما را

با فغان ظاهرم وز ضعف پنهان وه که سودایت

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

از آن رو دوست می‌دارم خط رخسار خوبان را

که بهر الفت ایشان سبب دانسته‌ام آن را

جفاها می‌کشیدم بندهٔ آن خط مشکینم

که بر من کرد ظاهر صدهزاران لطف پنهان را

کنون دل می‌تواند کرد سِیْرِ باغ رخسارش

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

ای آنکه آفت دل و جان و تنی مرا

من دوستم ترا تو چرا دشمنی مرا

ای جان چه شود زانکه کنم میل زیستنی

چون مهربان نه تو که جان منی مرا

یوسف قرار قیمت خویش از زمانه یافت

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

گلرخا، نوش لبا، سیم برا، سرو قدا

ما بدا قبلک ما فیک من الحسن بدا

من نه اینم که دهم غیر ترا در دل ره

اکره الشرک فلا اشرک ربی احدا

در راه عشق بتان بود تردد دشوار

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

گر نباشد قید آن گیسوی خم بر خم مرا

کی بصد زنجیر بتوان داشت در عالم مرا

با خیال آن پری خو کرده ام ناصح برو

خوش نمی آید ملاقات بنی آدم مرا

نه منم بی غم نه غم بی من دمی ایزد مگر

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

هیچ‌گه بر حال من رحمی نمی‌آید ترا

می‌کشی ما را مگر عاشق نمی‌باید ترا

می‌شود آتش ز باد افزون چه باشد گر مدام

حسن روز افزون ز آه من بیفزاید ترا

گر ز من در خاطر پاکیزه داری اضطراب

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا

غم پاره پاره ساخت دل روشن مرا

بر من بسوخت در غم عشقت دل رقیب

شادم که غم بسوخت دل دشمن مرا

واجب شد اجتناب من از ماه پیکران

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

این که در سر هوس آن قد رعناست مرا

فیض خاصیست که از عالم بالاست مرا

اثر نور الهیست که در دل دارم

این که پیوسته نظر بر رخ زیباست مرا

بخود از عشق نه من خواسته ام رسوایی

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

چشم بگشادم ببالایت بلا دیدم ترا

بیخودم کردی نمی دانم کجا دیدم ترا

از تو در طفلی جفا می دیدم اما اندکی

در جوانی محض بیداد و جفا دیدم ترا

بی وفایی را نه امروز از کسی آموختی

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

سویم شب هجران گذری نیست کسی را

بر صورت حالم نظری نیست کسی را

کس نیست که از تو خبری سوی من آرد

مردم ازین غم خبری نیست کسی را

نگذاشت اثر در رهت از هستی من غم

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

بر باد مده سلسله مشک فشان را

مگشای ز پیوند تنم رشته جان را

راز تو نهانست مرا در دل و ترسم

چشم ترم اظهار کند راز نهان را

رخساره بهر کسی منما فتنه مینگیز

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

رسم زهد و شیوه تقوی نمی دانیم ما

عشق می دانیم و بس اینها نمی دانیم ما

نیست ما را در جهان با هیچ کاری احتیاج

هیچ کاری غیر استغنا نمی دانیم ما

ما نمی گوییم کاری نیست غیر از عاشقی

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

نهفتن در دل و جان درد و داغ آن پریوش را

توانم گر توان پوشید با خاشاک آتش را

ز سینه آه حسرت می کشم چون تیر از ترکش

که کی سازد تهی بر سینه ام آن ترک ترکش را

منقش گشت رخسارم بخون چون لاله زار آن به

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

عشق مضمون خط لوح جبین است مرا

سرنوشت از قلم صنع همین است مرا

روی بر راه سگ کوی تو سودن صد ره

بهتر از سلطنت روی زمین است مرا

ترک کوی تو نمی گیرم اگر می میرم

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

هست می گویند خالی آن غدار آل را

چشم کی برداشتم ز ابرو که بینم خال را

چشم بگشادی ندیدم مرغ دل را جای خود

غالبا شد صید آن شبها ز مشکین بال را

ای بهر نوک مژه برده دلی در خواب او

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

شد بدیدار تو روشن دیده خونبار ما

یافت از وصل تو مرهم سینه افکار ما

بی تردد دولت وصل تو ما را شد نصیب

به که غیر از شکر این نعمت نباشد کار ما

همدم ما بود غم درد سر از ما کرد کم

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

باز خونبارست مژگانم نمی‌دانم چرا

اضطرابی هست در جانم نمی‌دانم چرا

عالمی بر حال من حیران و من بر حال خود

مانده‌ام حیران که حیرانم نمی‌دانم چرا

روزگاری شد که بدحال و پریشانم ولی

[...]

۷ بیت
فضولی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۲
 
تعداد کل نتایج: ۶۳۰