گنجور

 
فضولی

رسم زهد و شیوه تقوی نمی دانیم ما

عشق می دانیم و بس اینها نمی دانیم ما

نیست ما را در جهان با هیچ کاری احتیاج

هیچ کاری غیر استغنا نمی دانیم ما

ما نمی گوییم کاری نیست غیر از عاشقی

هست صد کاری دگر اما نمی دانیم ما

شیوه تقلید و رسم اعتبار از ما مجو

کار و بار مردم دنیا نمی دانیم ما

هر چه غیر از عشق یار و لذت دیدار اوست

زاهدا بالله مجو از ما نمی دانیم ما

مظهر سر حق و آیینه گیتی نما

جز می صاف و رخ زیبا نمی دانیم ما

گفتم ای گلرخ فضولی مرد در کوی تو گفت

کیست او در کوی ما او را نمی دانیم ما