گنجور

 
فضولی

سویم شب هجران گذری نیست کسی را

بر صورت حالم نظری نیست کسی را

کس نیست که از تو خبری سوی من آرد

مردم ازین غم خبری نیست کسی را

نگذاشت اثر در رهت از هستی من غم

در دل ز غم من اثری نیست کسی را

گر محنت من نیست کسی را عجبی نیست

مثل تو بت عشوه گری نیست کسی را

ای شوخ جفا پیشه وفا ورز و گرنه

آزردن و کشتن هنری نیست کسی را

آتش بجگرها زده عشق تو و حالا

تا عشق تو ورزد جگری نیست کسی را

از ترک تعلق مکن اندیشه فضولی

در راه تجرد خطری نیست کسی را

 
sunny dark_mode