نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را
چه گوید چون بپرسد نیست چون نام و نشان ما را
فلک چنگیست خم ما ناتوانها تارهای او
رضای دوست مضرابی که دارد در فغان ما را
با فغان ظاهرم وز ضعف پنهان وه که سودایت
به بی نام و نشانی کرد رسوای جهان ما را
چه می پرسی ز احوال درون در آتش عشقت
سیه ماریست مغز سوخته در استخوان ما را
طبیبا در علاج درد دل ماهر شدی اما
چه حاصل زانکه گشتی از خطا در امتحان ما را
ز خاک آستانش روی ما مشکل که برگردد
اگر مانند اختر سر رسد بر آسمان ما را
فضولی هست نقد جان و تن نذر بتان ما را
که گرداند خدا شرمنده روی بتان ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی وضعیت عاشق و مصائب عشق میپردازد. شاعر میگوید که اگر محبوبش نامی از او نبرد، چه میتواند بگوید، چرا که او خود را گم کرده و از درون در آتش عشق میسوزد. احساس ناچیزی و ضعف در برابر قدرت آسمانها و دشواریهای عشق را به تصویر میکشد. عشق او را در وضعیت رسوایی قرار داده است، و برغم تلاشهای طبیب برای درمان درد دل، او در تلاش است تا غم و اندوه خود را پنهان کند. در نهایت، درخواست شفاعت و رحمتی از خدا دارد تا شرمنده محبوبش نشود. این شعر به عمق احساسات عاشقانه و چالشهای مرتبط با آن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر آن ماه رعنای ما بر زبان ما نباشد، هیچ نخواهد گفت وقتی از ما پرسیده شود؛ چرا که نام و نشانی از ما ندارد.
هوش مصنوعی: جهان، مانند ساز چنگی است که ما ناتوانها در آن نواخته میشویم. تارهای این چنگ، رضایت دوست را به همراه دارد و نواهایی که از دل ما به وجود میآید، حاصل مضرابی است که در حال نواختن است.
هوش مصنوعی: با ناله و فریاد ظاهری و ضعف واقعی درونم، آه که عشق تو به گونهای نامشخص و بیهویت، ما را در چشم مردم رسوا کرده است.
هوش مصنوعی: چه نیازی به پرسیدن از وضعیت درون من داری؟ در آتش عشق تو، حال من بد است و گویا دلی سوخته در وجودم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای پزشک، در درمان دردهای دل مهارت پیدا کردی، اما چه فایده دارد وقتی که در آزمایش ما دچار اشتباه شدی؟
هوش مصنوعی: دوری از وجود او برای ما سخت است، چرا که اگر مانند ستارهای در آسمان ظاهر شود، باز هم نمیتوانیم به او دسترسی پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: سر ورود جان و تن خود، به خاطر محبوبان فراموشی میسپاریم. امیدواریم خداوند ما را در برابر زیباییهای محبوبان شرمنده نکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خانهخانه میآرد چو بیذق شاهِ جان ما را
عجب بردست یا ماتست زیر امتحان ما را
همه اجزای ما را او کشانیدهست از هر سو
تراشیدهست عالم را و معجون کرده زان ما را
ز حرص و شهوتی ما را مهاری کرده در بینی
[...]
مگسوار از سر خوان وصال خود مران ما را
نه مهمان توام آخر بخوان روزی بخوان ما را
کنار از ما چه میجویی میان بگشاد می، بنشین
به اقبالت مگر کاری برآید زین میان ما را
از آنم قصد جان کردی که من برگردم از کویت
[...]
سبکدستی کن ای ساقی بده رطل گران ما را
به خود درمانده ایم از ما زمانی وارهان ما را
نمی خواهیم کافتد چشم ما بر ما خوشا وقتی
که سازی در حجاب غیب خویش از ما نهان ما را
میان ما و تو نبود حجابی جز وجود ما
[...]
کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند
نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.