اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - مدح
اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است
بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است
خاک درگاهش چو عقد گلستان از باد صبح
آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است
طرف حکم اوست هر دُر شب افروزی که صنع
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
زهی فرمانده مطلق جهان را
مشرف کرده نامت هر زبان را
فلک بر تخت شاهی نانشانده
چو تو یک خسروِ خسرو نشان را
اثرهای بزرگت شاد کرده
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
شکر، زلعل تو در لولوی خوشاب شکست
صبا بزلف تو ناموس مشک ناب شکست
شب شکسته چو در موکب مه تو براند
مه از کمال کرشمه بر آفتاب شکست
دو جزع ما، چو گهر بار گشت مهر عقیق
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
این زبان کاندرین دهان من است
سبب محنت و زیان من است
در دهانم همیشه هست نهان
و آشکارا کن نهان من است
من بدو خرمم، که در همه حال
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
طبیب درد بیدرمان کدام است
رفیق راه بی پایان کدام است
همی دانم وثاق اوست جانی
اگر دانستمی کان جان کدام است
گر این عقل است پس دایوانگی چیست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
خیزید و می آرید که هنگام بهار است
رخسار عروسان چمن همچو نگار است
آن شاخ که بُد عور، کنون مُلحَمپوش است
و آن دشت که بُد ساده، کنون سرّ عذار است
در دامن گلزار، صبا مدخنهسوز است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
یا رب آن روح ممثل چه خوش است
بر گلش زلف مسلسل چه خوش است
وان دو صف رسته لولوی عدن
بدو یاقوت مکلل چه خوش است
غدر رنگینش با خرقه نکوست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
کار ستمت بجان رسیده است
این کارد باستخوان رسیده است
آهی که جهان بهم برآرد
از دل بسر زبان رسیده است
در وعده تو نمی رسم من
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
محرم عشق را حکایت نیست
همره راز تو روایت نیست
گرچه آهنگ خون من داری
آه را زهره شکایت نیست
نوک مژگانت ناوکی آهینحت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
هرکه در دامن تو آویزد
نه چنان افتد او که برخیزد
عشق تو صد هزار صف شکند
که یکی گرد برنیانگیزد
بالبت کش خدای توبه دهاد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
خوی تو باجور روزگار بسازد
حسن تو با لطف کردگار بسازد
وعده وصلت بکوش هوش فروخوان
تا برود کار انتظار بسازد
بر پی بوی گلی ز باغ رخ تو
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
روزی که جفاهای تو بر یاد من آید
دل نوش کند غصه و از خویشتن آید
چون صفّ بلا، راست کنی از سر تسلیم
مرد آن بود آری، که نه کمتر ززن آید
گر تیغ بیالاید عشقت بمن این فخر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
نه صفای تو در بصر گنجد
نه صفات تو در خبر گنجد
بر بساط قمارخانه حسن
تا رخش هست کی قمر گنجد
در جُلاب روان رنجوران
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
آنرا که چنان سلسله ها بافته باشد
هر سلسله زندان دلی تافته باشد
هرجا که بجوئید زجانهای عزیزان
در هر شکن آرامگهی یافته باشد
صد بار بگفتم مکن ای دل مرو آنجا
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
روی تو، ممالک جهان ارزد
وصل تو، حیات جاودان ارزد
زان لعل که صد هزار دل دارد
یک بوسه بصد هزار جان ارزد
نام چو منی همی بری خه خه
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
دل ز دست غمت بجان نجهد
عقل جز خسته بر کران نجهد
خاک پاشی چو تو ندیدم من
کز کفت باد رایگان نجهد
از لبت هرکه گوهری طلبد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
از لب یار شکر می باید
و خطش عنبر تر می باید
نقد بوسه به نهانی ز لبش
بهتر از روی چو زر می باید
در سر عشوه شد آن عمر که بود
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
وصل شک نیست که در می باید
و ز میان هجر بدر می باید
نظر نا گذرانست بدوست
لیک از بخت نظر می باید
خدمتی جان بر او بردم گفت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
مرغی یگانه بودم یاری بدستم آمد
الحق شگرف صیدی، ناگه بدستم آمد
چون دید از جمالش چشمم گرفته مستی
با غمزه معربد در چشم مستم آمد
تاراج طره او در هرچه بودم افتاد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
یارستم پیشه باز، دست جفا می برد
و ز همه یاران سخن، دست بمامی برد
رنگ جفا، راست کرد طره اوتاجهان
وای دماغی کزو بوی وفا می برد
گفت که سر کم ندید از درما عاشقان
[...]