اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
آسودگی کجا دل بیتاب من کجا
شوق سفر کجا و قرار وطن کجا
در پرده جذبه گر نشود رهنمای شوق
یوسف کجا و رایحه پیرهن کجا
ابر است و گل شکفته و گلزار تازه روی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را
خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد
ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را
غبار خاطر مقصد شود سعی فضول اینجا
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
هوا گلشن به گلشن می کشد دیوانه ما را
زخون توبه موج گل کند پیمانه ما را
شرابت دام می چیند تغافل جام می بخشد
به ما گر واگذارد دل وفا بیگانه ما را
سپند چشم بدکام دو عالم می توان کردن
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
گر یار در دل است عبث آرزو چرا
گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا
ساقی پراست میکده دل ز بحرها
الفت شکار شیشه و جام و سبو چرا
ما را گداخت عمری و کس را خبر نکرد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
چه گویم با کسی راز دل دیوانه خود را
که خوابم می برد گر سرکنم افسانه خود را
سرانجام خیال توتیای غیرتی دارم
به چشم خود کشم خاکستر پروانه خود را
غبار خاطرم خوش گریه آلود است می خواهم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
زوالی نیست دست پیشتر را
زدم در پرده راه هر نظر را
اگر سرد است اگر گرم است خونم
به هر رگ بسته دست نیشتر را
برآید گرد اگر دریا و ازکان
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
لاله می روید ز بستر ناتوان عشق را
شعله پرورده است مغز استخوان عشق را
مهر خاموشی است بر عنوان این سربسته راز
نیست با گوش و زبان کاری بیان عشق را
راز دل از بیزبانی بیشتر گل می کند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
با تمنای تو بسیار حساب است مرا
درس دل خوانده ام،آیینه کتاب است مرا
از گلستان خمارم گل مستی خندد
دل دیوانه مگر جام شراب است مرا
چشم تر بی تو سرانجام مرا می داند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
دل و درد تو که صبر است و قرار است مرا
من و یاد تو که باغ است و بهار است مرا
می توان مشعل خورشید ز خاکم افروخت
حسرت داغ کسی شمع مزار است مرا
هرچه می گویی از آن چشم سیه می آید
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
از دل مردم عالم خبری نیست مرا
چه کنم غیر وفا نامه بری نیست مرا
چشم و دل وقف تماشای دگر ساخته ام
گریه شامی و آه سحری نیست مرا
همچو آیینه همین از دگران می گویم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
چمن جلوه کن غبار مرا
سبز کن باغ انتظار مرا
دل و یادش خدا نگهدارد
در طلسم خزان بهار مرا
عشق دیوانه خوش تماشایی است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا
خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا
هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ
خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا
بی محبت سازی از مطرب جدا افتاده ام
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
کرده نور دیده خود خواب شیرین تو را
کس ندارد دولت بیدار بالین تو را
خواب در چشمم نمی آید که یک ره چون رکاب
پرده ای از دیده سازم خانه زین تو را
خنده اش چون غنچه می گردید زیر لب گره
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
داد تاراج مزن صبر نینباشته را
خجل از عشق مکن طاقت پنداشته را
چه دلی داده به دهقانی من ابرکرم
خرمنی ساخته ام دانه ناکاشته را
باغبان چون نکند بستر آسایش خویش
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
چه حرف مهر و وفا گوش کرده ای از ما
چه دیده ای که فراموش کرده ای از ما
بهار سوختگی چاک دلق عریانی است
چه شعله ها که قصب پوش کرده ای از ما
مباد دردسر قیل و قالت ای غفلت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما
بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما
از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم
مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما
گردش چشم تو صیادی دیگر دارد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
چه غم دارد دل از اندیشه ما
نظر از سنگ دارد شیشه ما
چه شد گر بیستون الماس باشد
بود لخت دل ما تیشه ما
نمی دانیم رمز لن ترانی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
از می دیگر است مستی ما
سر ساغر به گردن مینا
واژگون است کار اهل جنون
خار بر سر زنیم و گل بر پا
پیچش زلف موج زنجیر است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
از مهر تو سینه ها اثرها
وز داغ تو دیده ها نظرها
پرواز فنا چه بی نشان است
در سینه نهفته بال و پرها
کم قدری اوج اعتبار است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
ای نام تو قبله زبانها
چشم دلها چراغ جانها
آیینه راز توست عالم
پیداست ز نامها نشانها
ویران شده نسیم شوقت
[...]