گنجور

 
اسیر شهرستانی

شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما

بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما

از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم

مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما

گردش چشم تو صیادی دیگر دارد

شیر را سایه آهو شمرد بیشه ما

سنگ طفلان چه خوش آینده بهاری دارد

وقت آن شد که به گل بانگ زند شیشه ما

بیستون معدن یاقوت خجالت گردد

شبنم از گل نخراشید دم تیشه ما

سوخت در پرده دل خون تمنا و هنوز

سبزه رنگین دمد از گلشن اندیشه ما

گشته از بسکه به دشمن دل ما صاف اسیر

می خورد سنگ قسم ها به سر شیشه ما