گنجور

 
اسیر شهرستانی

از می دیگر است مستی ما

سر ساغر به گردن مینا

واژگون است کار اهل جنون

خار بر سر زنیم و گل بر پا

پیچش زلف موج زنجیر است

خط سبز است نسخه سودا

یکدم از خون نمی شود خالی

بی تو هم چشم ماست ساغر ما

در جنون همچو گردباد آخر

زدم از آه خیمه بر صحرا

از دل تنگ دیده پر خون است

مایه از قطره دارد این دریا

ز آتش دوری تو می سوزد

دل جدا جان جدا اسیر جدا