گنجور

 
اسیر شهرستانی

ای نام تو قبله زبان‌ها

چشم دل‌ها چراغ جان‌ها

آیینه راز توست عالم

پیداست ز نام‌ها نشان‌ها

ویران شده نسیم شوقت

مانند حباب خانمان‌ها

سرمنزل توست بی‌نشانی

گرد ره کیست کاروان‌ها؟

شوق تو به هر دلی که افتاد

پر کرد ز خاک‌ها دکان‌ها

فرسوده سجده در تو

تا در فرق جبین آسمان‌ها

گردید اسیر از دل تو

آیینه گر یقین گمان‌ها

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode