گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد و نی پا

نه عرضش طول را ماند نه طولش عرض را همتا

کسی از درد من واقف تواند شد سر مویی

که چون مویی شود در فکر درد بی سر و بی پا

دوای درد من درد است در دستی است درمانش

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

به رخ مهر جهان آرا به گیسو چون شب یلدا

به لب شیرین تر از حلوا به قد موزون تر از طوبا

فلک چترش کشد بر سر ملایک پیش او چاکر

کلام الله شد پیدا شهادت می دهد «لولا»

بهشت و حور و رضوانش همه در امر و فرمانش

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

الهی حل مگردان تا قیامت مشکل ما را

مکن چون لاله پیدا در جهان داغ دل ما را

خیالی ساز یارب هر جا که در بزم ما سازد

بپرداز از حکایت های عالم محفل ما را

به شادی بگذران از تنگنای زندگی یارب

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

مکن سؤال ز هر بی وفا وفای مرا

که غیر وقت چه داند کسی صفای مرا

چه نسبت است دلم را به جسم زار و نزار

که استخوان نکند صید خود همای مرا

غمی ز مرگ چو آتش نداشتم دیشب

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

راه در معموره ها گر نیست این دیوانه را

راه می دانیم ای دل گوشهٔ ویرانه را

می کند خالی دل ما را ز غم های جهان

از کرم هر کس که پر می می کند پیمانه را

از تجلی با صفا دارد جهان را روی او

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

جامع رشک جنان فیض اثر دیدیم ما

گوییا در شام دنیای دگر دیدیم ما

سقف جامع با سراجات منیرش بی گمان

آسمان و کوکب و شمس و قمر دیدیم ما

واعظان در هر طرف سرگرم وعظ خویشتن

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

سرگشتهٔ تو خم نکند سر به هیچ باب

از آسمان فتد نفتد قدر آفتاب

دیروز طرفه صحبت گرمی نداشتیم

ما و خدنگ غمزهٔ او زلف و پیچ و تاب

واعظ بیا ز حق مگذر خوب قسمتی است

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

روشنگر زمان و زمین است آفتاب

یک صفحه از کتاب مبین است آفتاب

تا جوهر وجود تو آمد به روی کار

ماه است آسمان و زمین است آفتاب

در پاکی وجود تو حرفی ندیده است

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

کاکل کمند زلف تو شد دام آفتاب

تا شد غزال چشم سیه رام آفتاب

زان دم که ماه روی تو را دیده ام به خواب

هرگز نبرده ام به غلط نام آفتاب

زان رو که ناز گوشهٔ ابرو بود بلند

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

یار را از من چه می‌پرسی بپرس از دل کجاست

محفل لیلی ز مجنون پرس در محمل کجاست

عالمی شد کشتهٔ شمشیر غم کو شاهدی

تا برآید از میان گوید به ما قاتل کجاست

سیر دارم تا سحر امشب کنشت و کعبه را

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

به طوف کوی تو آن شب که دل ز جان برخاست

به یاد وصل تو از مرد و زن فغان برخاست

برای آن که کند بوسه آستان تو را

زمین نشست به تمکین و آسمان برخاست

غبار نیست در این راه بلکه این گردی است

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

حرف هر کس ز فکر خام خود است

جنبش هر که از مقام خود است

آسمان با وجود این همه شأن

متفکر به صبح و شام خود است

دیده ام شیخ و پیر و ترسا را

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

هر شیوه ای که هست در این جا بجا خوش است

از گل صفا و رنگ ز بلبل نوا خوش است

یک دم حضور را به جهانی نمی دهیم

عالم به کام ماست اگر وقت ما خوش است

دلبر که یار شد مزه از عشق می رود

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

باعث آمدن روح به ابدان، عشق است

سبب معرفت حضرت انسان عشق است

آفتاب از نفس صبح محبت شد گرم

مرشد و پیشرو صاف ضمیران عشق است

مصر را یوسف ما کرد به عالم مشهور

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

بی ظرف را شراب شرربار، مشکل است

پای برهنه سیر گل [و] خار مشکل است

گفتم به چشم او که چرا دلبر است گفت

پرهیز پیش مردم بیمار مشکل است

موسی ز ضعف دل به عصا تکیه کرد و رفت

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

شادی هر دو جهان از دل غمگین من است

صاف تر ز آینهٔ مهر فلک، کین من است

برهمن، صورت آن بت که تواش می جویی

معنیش نقش خیال دل سنگین من است

دو جهان یک قدح آب نماید به نظر

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

بجز از بخل در این دور زمان چیزی نیست

جز حسد پیشهٔ این آدمیان چیزی نیست

بی نهال قد وسیب ذقن و نرگس چشم

سیر باغ و چمن وآب روان چیزی نیست

قامتت خم شد و از ناوک دم هیچ نماند

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

دیدهٔ غفلت گشا دریاب فیض نور صبح

می شوی خورشید عالم چون شوی منظور صبح

خفته در آغوش مطلوبی ز رویش بی نصیب

گشته ای از تیره بختی همچو شب مهجور صبح

پاک می سازد کسی را از هوس موی سفید

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

زینهار چون حباب مپرس از نشان صبح

بر هم زده است موج هوا خاندان صبح

شادی مکن که بخت سیاهم سفید شد

پوشیده شد ز خندهٔ بیجا دهان صبح

از جیب خویش می کشد این قرص گرم را

[...]

۸ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح

نیارمید در این جسم از تپیدن، روح

غبار کوی تو دانست جسم را ورنه

نداشت طاقت این مشت گل کشیدن، روح

قبول جسم نمی کرد اگر که می دانست

[...]

۸ بیت
سعیدا
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۱