کاکل کمند زلف تو شد دام آفتاب
تا شد غزال چشم سیه رام آفتاب
زان دم که ماه روی تو را دیده ام به خواب
هرگز نبرده ام به غلط نام آفتاب
زان رو که ناز گوشهٔ ابرو بود بلند
مه می شود هلال به پیغام آفتاب
لعل لبش به چشم سیاهش نمی رسد
نسبت به جام می نکنم جام آفتاب
آغاز مهر نیم دمی صبح صادق است
یک شام بیش نیست سرانجام آفتاب
هر شب برای داشتن [پاس] خاطر است
مشعل فروزی فلک و بام آفتاب
هرگز نیافت روزی خود غیر قرص نور
تا لقمه خوار خوان تو شد کام آفتاب
هرگز ندیده ایم سعیدا ز مفلسی
یک خرقهٔ درست بر اندام آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.