باعث آمدن روح به ابدان، عشق است
سبب معرفت حضرت انسان عشق است
آفتاب از نفس صبح محبت شد گرم
مرشد و پیشرو صاف ضمیران عشق است
مصر را یوسف ما کرد به عالم مشهور
سبب گرمی بازار عزیزان عشق است
ناشناسیم و در این خانه به عجز آمده ایم
منعمان راست سلام و به فقیران عشق است
یار بگشود سر زلف شب یلدا را
ای جگرسوختگان شام غریبان عشق است
هر که مرد است بجز عشق ندارد کاری
کسوت و کاسبی و پیشهٔ مردان عشق است
کی گرفتار به زلف و خم کاکل می شد
چه کند کس به میان سلسله جنبان عشق است
چه کنی گر نگذارند سعیدا آن جا
یار بی رحم، تو سودایی و دربان عشق است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.