جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
چنان به پیش فلک نالم از غمت شبها
که خون دل میچکد از دیدههای کوکبها
چو بسته خون دلم را به خویش میآرد
برای خنده گشایم اگر ز هم لبها
نگاه برق گذارش چو شمع دلها گشت
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
ساخت عکس عارضت رشک بهار آیینه را
تا تو ره دادی بیفزود اعتبار آیینه را
گرد کلفت می نشیند بر دل از اندک غمی
می کند آهی نهان زیر غبار آیینه را
شوخی حسن ترا نازم صفایش کم مباد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
چنان پرورده آغوش نزاکت در کنار او را
که سنگینی کند پیراهن بوی بهار او را
به سیر گلشنش با این نزاکت چون توان بردن
رسد ترسم ز موج نکهت گل زخم خار او را
خراش خار بیند از رگ گل رنگ رخسارش
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
ای به قربان تو گردند کمان ابروها
گردش چشم تو تعلیم رم آهوها
تا به کی در نظرت جلوهٔ صورت باشد
حسن معنی نگر از آینهٔ زانوها
پرتو افکن بود از مهر رخت بسکه دلم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را
که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را
نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی
که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را
نباشد با رم ما برق را لاف سبک سیری
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
کی به گوش او کند جا ناله های زار ما
سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما
غنچه سان از شکوه گر لبریز خون دل شویم
گل کند رنگ خموشی از لب اظهار ما
می رویم افتان و خیزان در ره دردت چو گره
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما
سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما
کشتهٔ عشق بتان زندهٔ جاوید بود
دم عیساست دم تیغ جفا بر سر ما
اول گام به سر منزل مقصود رسیم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
شد بهار و بیخودیم از نشئهٔ جام هوا
توبهٔ ما را شکست امروز ابرام هوا
جلوهٔ آهم هوا را بسکه رنگین کرده است
صد تذرو اینجا گرفتارند در دام هوا
سینه چاک از پردهٔ عصمت دم بیرون نهد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
تو و بدمستی و رندی و میْآشامیها
من و خون خوردن و رسوایی و ناکامیها
صبح نوروز خرام است، مبارک باشد
بر تنت جامهٔ چسپان خوشاندامیها
نشئهای نیست به غربت می رسوایی را
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما
نالهٔ پهلو شکافی چون جرس داریم ما
رازدار عشق را نبود مجال دم زدن
بخیه بر زخم دل از تار نفس داریم ما
عاقبت با گوشه ای از هر دو عالم ساختیم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما
همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما
سوز عشق از سر ما تا دم آخر نرود
استخوانی شده چون شمع ز داغت تب ما
آرزوها همه در پردهٔ دل پنهان ماند
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
فروغ بادهٔ لعلی برافروزد چو رنگش را
نقاب از پرنیان گل سزد حسن فرنگش را
نگاه نازپرورد تو بر کهسار اگر افتد
به چشم شوخی مژگان بود رگهای سنگش را
مشو غافل! زبان ناز هم فمیدنی دارد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
چنین در خاک اگر باشد تپش جسم نزارم را
زند بر شیشهٔ چرخ برین سنگ مزارم را
نه تنها درد حرمان تو روزم را سیه دارد
چو داغ لاله در خون میکشد شبهای تارم را
به یاد آن بهار جلوه گلریزان اشک من
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
می نماید در شب تاریک راه دور را
چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را
رستمی، تا چون کمان حلقه بر خود غالبی
می کند گردآوری برگشتن از خود زور را
در پناه عجز ایمن گشتم از جور سپهر
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
بسکه در راه طلب ضعف است دامنگیر ما
میتواند نقش پا شد حلقهٔ زنجیر ما
ما خراب از رنجش بیجای او گردیدهایم
گر بیفشاند غبار از دل، شود تعمیر ما
قدرت ما پنجهٔ خورشید را تابیده است
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
چسان بینم به دست غیردامان وصالش را
پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را
به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم
زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را
به چشم کم مبین افتادگان عشق را هرگز
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
غمش گرم تپش گه شعلهآسا میکند ما را
گهی بیدست و پا چون موج دریا میکند ما را
چنان در پردهٔ خاموشیایم از دیدهها پنهان
که آواز شکست رنگ پیدا میکند ما را
ز همپروازی عنقا نبستم طرفی از عزلت
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را
کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را
تهمت آلود علایق چون شود عزلت گزین؟
گرد ره کی می نشیند دامن برچیده را؟
حلقه های دود آهم می شود قلاب دل
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
ضعف کرد آگه از احوالم دلارام مرا
رنگ از رخ رفتهٔ من برد پیغام مرا
ترسم از جوش نزاکت چون رگ گل جا کند
تار پیراهن به تن شوخ گل اندام مرا
دام در خاکی بود هر جلوه موج مرا
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما
نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما
هیچگه آواز بوی غنچه ای نشنیده ای؟
غافلی از جوش فریاد لب خاموش ما
نیست خورشید اینکه صبح و شام بینی بر افق
[...]