گنجور

 
جویای تبریزی

سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما

نالهٔ پهلو شکافی چون جرس داریم ما

رازدار عشق را نبود مجال دم زدن

بخیه بر زخم دل از تار نفس داریم ما

عاقبت با گوشه ای از هر دو عالم ساختیم

کنج چشم سرمه آلودی هوس داریم ما

عشق سرکش را به جسم زار، الفت داده ایم

صد نیستان شعله در آغوش خس داریم ما

زندگانی در گرفتاریست ما را چون حباب

از قفس گوییم جویا تا نفس داریم ما