گنجور

 
۱
۲
۳
۱۵
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

به صورت تو بتی کمتر آفریده خدا

ترا کشیده و دست از قلم کشیده خدا

چو کرده نقش تو بر صفحهٔ وجود رقم

صد آفرین ز زبان قلم شنیده خدا

متاب روی ز همصحبتان که تنهایی

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

تا چند دیر و کعبه، مخوان این فسانه را

همچون کمان حلقه، یکی کن دو خانه را

معشوق، پاسبانی ما عاشقان کند

بلبل ز غنچه قفل زند آشیانه را

در سینه هرچه بود، سپردم به دست عشق

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

مزن به خون من ای پر عتاب، استغنا

که می پرست نزد بر شراب، استغنا

دلی که در چمن محفل تو ره دارد

زند به باغ چو مرغ کباب استغنا

به خوان فقر بود هر که سیر چشم، زند

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

پیری نشد خزان گل شاخسار ما

موی سفید ماست چو عنبر بهار ما

خواهد به کار آمد اگر خاک هم شویم

افلاک را چو شیشه ی ساعت غبار ما

مردیم و گفتگوی بزرگانه کم نشد

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

محبت از دل ما شُسته نقش کینه‌خواهی را

زیارت می‌کند چون کعبه برق ما سیاهی را

ز فیض پرتو دل شکرها دارم درین گلشن

که گلچین چراغم کرده باد صبحگاهی را

شهان را چشم بر عالم گشودن عیب می‌باشد

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

یک شب از بخت زبون شمعی نشد هم‌دوش ما

برنخیزد صبح جز خمیازه از آغوش ما

در محبت تا حدیث پندگویان نشنود

مغز سر چون شیشهٔ می پنبه شد در گوش ما

نکهت گل بی‌خودی می‌آورد دیوانه را

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا

که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا

درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست

که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا

غمش را از عدم با خود دل ما در وجود آورد

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا

کوی عشق است، که محتاج کریم است اینجا؟

محتسب را به مقیمان حرم دستی نیست

می دلیرانه بنوشید، چه بیم است اینجا

چاره ی درد کسی نیست که ساقی نکند

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

چو تیغ نیست محابا ز خصم پیشهٔ ما

به روی سنگ دود همچو آب شیشهٔ ما

ز شور عشق بود هرکه باخبر، داند

که هست نالهٔ ما بانگ شیر بیشهٔ ما

ز فیض ابر بهاری ز بس تهیدستیم

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

افروخت از تبسم مینا ایاغ ما

تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما

تا جام می به دست رسیده ست سرخوشیم

از آستین رهی ست به سوی دماغ ما

ما را به برگ لاله چه نسبت، که روزگار

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا

بهتر از سرو بود سایهٔ صیاد مرا

همنشین، ضعف من افزون شود از سیر چمن

باخبر باش که ناگه نبرد باد مرا!

به عیادت نرود بر سر بیمار‌، اجل

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

چه غافلی‌ست ز دور سپهر‌، مردم را

در آسیا بنگر خواب ناز گندم را

هزار همچو تو رفتند و آسمان برجاست

بسا سبو که شکسته‌ست در قدم خم را

سپهر را خطر از رهگذار حادثه نیست

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را

از خون چو ساغر می، پر سازم آشیان را

نه الفتی به مرغان، نه رغبتی به افغان

من بلبل غریبم این باغ و بوستان را

هر دم بهار خود را صد رنگ می نماید

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

نتوان گفت به رویش سخن آینه را

نسبتی با تن او نیست تن آینه را

شوق رویش همه کس را به غریبی دارد

سبب این است جلای وطن آینه را

هیچ کس نیست که در وصل تو نقشش ننشست

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

بس است شاهد مستی همین گلستان را

که فاش کرده همه رازهای پنهان را

ز جوش لاله و گل در چمن چراغان است

ببین ز ابر سیه، دود آن چراغان را

چه صحبت است ندانم که جمع کرده بهار

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

ریزد ز بس غبار دل از هر فغان ما

پر خاک شد چو حلقه ی دام آشیان ما

ترسان ز هجر یار ز بس جان سپرده ایم

منقار زاغ زرد شد از استخوان ما

با قامت خمیده ره راست می رویم

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

چو غنچه نیست نهان از کسی دفینهٔ ما

کف گشاده بود همچو گل خزینهٔ ما

به هرکجا که به سنگی رسید، همچون موج

بغل گشاده دود سویش آبگینهٔ ما

شدیم خاک و فلک را چو شیشهٔ ساعت

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

مدعی کو تا چراغ محفلم بیند ترا

غافل از راه آید و در منزلم بیند ترا

از ترحم سنگ را دل خون شود هر گه چو موج

خنده زن بر گریه ی بی حاصلم بیند ترا

در غم سامان به راه کعبه، ای بت نیستم

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را

ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را

نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد

زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را

کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

ای قناعت مژده‌ای ده شاه هفت اقلیم را

از کلاه فقر و بردارش ز سر دیهیم را

می‌دود گر جانب گرداب دایم همچو موج

از معلم کشتی ما دارد این تعلیم را

جان فدای آن رسولی کآورد پیغام دوست

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۱۵
 
تعداد کل نتایج: ۲۸۴