گنجور

 
سلیم تهرانی

تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا

که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا

درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست

که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا

غمش را از عدم با خود دل ما در وجود آورد

در آنجا زخم را بستیم و خون او گشود اینجا

بود در ماتم لب تشنگان، دریای نیل است این

که چون فیروزه گوهر از صدف خیزد کبود اینجا

سبکروحان شوق او گرانجانی نمی دانند

رود بر باد پیش از شعله خاکستر چو دود اینجا

سلیم آخر ازین دارالشفا نومید برگشتم

به امید دوا تا چند بتوان خسته بود اینجا؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode