بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
ای سر نامه نام تو عقل گره گشای را
ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را
آینه وار یافته یکنظر از جمال تو
دل که فروغ میدهد جام جهان نمای را
نسخه ی سحر سامری کاغذ توتیا شود
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
ای زابروی تو هر سو فتنه در محرابها
فتنه را از چشم جادوی تو در سر خوابها
عارضت آبست و لب آب دگر از تاب می
من چنین لب تشنه، وه چون بگذرم زین آبها
نگسلم زان جعد مشکین گرچه در چنگ بلا
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا
که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا
مصوری که جمال تو دید حیران ماند
چو در خیال درآورد زیب و رنگ ترا
ز سنگ لیلی اگر کاسه یی شکست چه شد
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
صبحست و جلوه داده مستان پیالهها را
روی از نشاط خندان، گلها و لالهها را
در هر کنار جویی افتاده های و هویی
مرغان بلند کرده آهنگ نالهها را
هر می که خورده یاری از دست گلعذاری
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا
که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا
شبی که مست بکاشانه ام فرود آید
فرشته رشک برد مجلس شراب مرا
نمیشود مژه ام گرم ازان سبب که بناز
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا
نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا
فلک ای کاش بردارد ز روی کارها پرده
که نقد زاهدان و جنس میخواران شود پیدا
ز سیل فتنه چون در ورطه افتد زورق هستی
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
دل از نظارهٔ آن گلعذارم گلشنست امشب
چراغ از روغن بادام چشمم روشنست امشب
سپندم خوشهٔ پروین و شمع مهر همزانو
مه نو پاسبان و زهرهام چوبکزنست امشب
وصالم هست اما زَهرهٔ بوس و کنارم نیست
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
آبی که بسته اند بدلها دهان تست
نقدی که آن بدست نیاید میان تست
آتش زند به دامن دلها هزار بار
این خال نیلگون که به کنج دهان تست
چندانکه روز می گذرد می شود زیاد
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت
در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت
در خواب عاشق آمدی و پای نازکت
چندان بدیده سود که رنگ حنا گرفت
بس نخل آرزو که زدم بر زمین دل
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
دیوانه ی ترا هوس گشت باغ نیست
در گلشنم مخوان که مرا این دماغ نیست
همکاسه چون شود بحریفان درد نوش
آنرا که غیر پاره ی دل در ایاغ نیست
می سوزم و رقیب همان خنده می زند
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
دوا خواهم ز تو ادراکم اینست
هلاک آن لبم تریاکم اینست
یکی بند قبا بگشا ای گل
دوای سینه ی صد چاکم اینست
ترا در بر کشم یا کشته گردم
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
آتشکده دلی که درو منزل تو نیست
بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست
مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر
خود زنده نیست آنکه دلش مایل تو نیست
چون در میان گرمروان سر در آورد؟
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
از گلم گلها شکفت و از مزارم لاله خاست
کشت امیدم نگر کز اشک همچون ژاله خاست
هر که بشنید آه سردم در دلش پیکان نشست
وانکه دید این جسم چون نالم ز جانش ناله خاست
آنقدر در بزم میخواران نشستی شمع من
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
یار باید که غم یار خورد یار کجاست
غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست
ماه من روشنی دیده ی بیدار منست
یا رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست
دلم افگار شد از داغ و بمرهم نرسید
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
در کنج محنت این دل دیوانه خوشترست
دیوانه را مقام بویرانه خوشترست
این قطره های اشک عقیقی زمان زمان
در دیده ام ز سبحه صد دانه خوشترست
ای پندگو خموش که در گوش جان من
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
آن پریچهره که دیوانه اش اهل نظرند
عاشقانش همه دیوانه تر از یکدگرند
آه ازین عشوه نمایان که بهر چشم زدن
در نظر چشمه ی نوشند و بدل نیشترند
روی او پرو شمعیست که افروخت جهان
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
ترک من چون لاله برگ عیش در صحرا کشید
سایبان زد بر کنار سبزه و صهبا کشید
هر کجا کان دانهٔ در کشتی می برگرفت
رند درد آشام او زانو زد و دریا کشید
آه ازان دم کز سر مستی بعاشق جام داد
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
تو آن گلی که مه آسمان جبین تو بوسد
ملک ز سد ره فرود آید و زمین تو بوسد
چنان لطیف مزاجی که جای بوسه بماند
اگر نسیم صبا برگ یاسمین تو بوسد
رود نشانه ی دندان حسرت از لب عاشق
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
پیش لبت که مرد که هم از تو جان ندید
یک آفریده از تو مسیحا زیان ندید
جاوید کام ران که تویی در ریاض دهر
گلدسته یی که آفت باد خزان ندید
فردا جواب نقد کدام آرزو دهد
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷
احبابرا ادای کلام تو می کشد
نقل درست و بحث تمام تو می کشد
هر دم رقیب از تو پیامی رساندم
باک از رقیب نیست پیام تو می کشد
چون آب زندگی همه جانی ولی چه سود
[...]