که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا
که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا
مصوری که جمال تو دید حیران ماند
چو در خیال درآورد زیب و رنگ ترا
ز سنگ لیلی اگر کاسه یی شکست چه شد
جفاکشان همه بر سر زنند سنگ ترا
هزار بار دمی از برای مد نظر
به لوح سینه کشم صورت خدنگ ترا
لطیفه ییست نهان در تکلمت که ز ناز
بکس نمیکند اظهار صلح و جنگ ترا
سخن یکیست برو باغبان و عشوه مده
که دل قبول ندارد گل دو رنگ ترا
دلم که همنفسی کرد با تو ای مطرب
نوای ناله فزون ساخت تار چنگ ترا
نهفت ناله فغانی درون پرده ی دل
چو گل بغنچه نگهداشت نام و ننگ ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر از لباس تنگ و زیبای معشوق صحبت میکند و میگوید که دیدن جمال او موجب حیرت میشود. او همچنین اشاره میکند که اگر عشق لیلی از سنگ دل شکسته شود، باز هم آسیبپذیری معشوق او را تهدید میکند. شاعر احساسات عمیق خود را به تصویر میکشد و میگوید که عشق و فراقش به حدی است که دل نمیتواند دو رنگی و دوگانگی را تحمل کند. در نهایت، شاعر از نواهای دل و نالههایی که در دل مخفی کرده، یاد میکند و بیان میکند که همهی این احساسات در ارتباط با زیبایی و دلربایی معشوقش شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: حاکمیت خداوند به تو یک لباس تنگ داده که باعث شده زیبایی و جلوههای خاصی به تو ببخشد، و تو را به رنگ گل لاله و قامت سرو درآورده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی تو را ببیند، متحیر و شگفتزده میشود. او وقتی به خیال و اندیشهاش میپردازد، از زیبایی و رنگ تو الهام میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر کاسهای از سنگ لیلی بشکند، چه اتفاقی میافتد؟ ظالمها همه بر سر سنگ تو میزنند.
هوش مصنوعی: هزار بار برای یاد تو، تصویر چهرهات را در ذهنم به نقش میکشم.
هوش مصنوعی: در صحبتهایت لطافتی نهفته است که به خاطر ناز و غرورت هرگز به صراحت از صلح و جنگ با من سخن نمیگویی.
هوش مصنوعی: به یک سخن، به باغبان بگو که ناز و کرشمه نکند، زیرا دل نمیتواند دو رنگی و رنگادو را بپذیرد.
هوش مصنوعی: وقتی دلم با تو همدل و همنوا شد، ای نوازنده، صدای نالهام بیشتر از قبل شد. صدای چنگت هم پررنگتر شد.
هوش مصنوعی: در دل من نالهای پنهان است که مانند غنچهای درون خود نگه داشتهام. این ناله بیانگر نام و آبرویت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا
که در کشید به بر سرو لاله رنگ ترا
چنین که چشم ترا خواب بسته می دارد
که باز دارد ازین خواب چشم شنگ ترا
نمی گذارد دنبال چشم تو سرمه
[...]
کدام بت شده رهزن دل چو سنگ ترا
که آفتاب محبت، شکسته رنگ ترا
شد از عتاب تو افزون، امیدواری غیر
زبس که مصلحت آمیز دید جنگ ترا
درآمدی و ندارم چو باد گستاخی
[...]
شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ ترا
که دانم آشتئی در قفاست جنگ ترا
کرشمه های تو از بس که هست ناز آئین
نه آتشی تو داند کسی نه چنگ ترا
چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟
نظر به پرتو خورشید نیست رنگ ترا
دم از ثبات قدم می زند ز ساده دلی
ز دور دیده هدف جلوه خدنگ ترا
غمش فشانده ز دامن غبار ننگ ترا
کسی چه میکند ای دل فضای تنگ ترا
ز بس که تیر ترا صید در نظر دارد
غلط نموده به مژگان پر خدنگ ترا
به رنگ رنگ فغان خواب اختران بستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.