گنجور

 
بابافغانی

ای زابروی تو هر سو فتنه در محراب‌ها

فتنه را از چشم جادوی تو در سر خواب‌ها

عارضت آبست و لب آب دگر از تاب می

من چنین لب تشنه، وه چون بگذرم زین آب‌ها

نگسلم زان جعد مشکین گرچه در چنگ بلا

دارم از دست غمت در رشتهٔ جان تاب‌ها

مطربان بزم عشقت را زسوز عاشقان

گشته آتش باز بر رگ‌های جان مضراب‌ها

در حریم دل برای سجدهٔ ابروی تو

بسته‌ام هر گوشه از خون جگر محراب‌ها

پیش آن لب‌های میگون دیده را از اشک سرخ

سر به سر بر خار مژگان بسته شد عناب‌ها

در نمی‌گیرد فسونم با لبت از هیچ باب

در وفا هر چند می‌گویم سخن از باب‌ها

ای مه خرگه‌نشین شب‌ها فغانی در خیال

صحبتی بس گرم دارد با تو در مهتاب‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

زخم پنهانم اگر بیرون دهد خوناب‌ها

رنگ خون پیدا کند در صلب گوهر آب‌ها

عالمی را همچو خود سرگشته دارد آسمان

چون برآید مشت خاشاکی ازین گرداب‌ها؟

بی‌قراران محبت زیر گردون چون کنند؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

ای به زلفت جوهر آیینهٔ دل تاب‌ها

چون مژه دل بستهٔ چشم سیاهت خواب‌ها

اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست

حیرت است از قبله رو گرداندن محراب‌ها

ساغر سرگشتگی را نیست بیم احتساب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

ای ز موج طلعتت نظاره در گرداب‌ها

حیرت آیینه باشد شوخی سیماب‌ها!

احتیاجی نیست در کویش به شمع دل مرا

شمع را نوری نباشد در شب مهتاب‌ها

فرش مخمل می‌کند سامان غفلت دم به دم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه