گنجور

 
۱
۲
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ذیل طلب نیافته دست یقین ما

بگرفت دست عشق سر آستین ما

شد آستین عشق بدامان معرفت

پیوسته از تحقق حق الیقین ما

از معرفت کشید بسر منزل فنا

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

گذشت درگه شاهی ز آسمان سرما

که خاک درگه درویش تست افسر ما

زند کبوتر ما در هوای بام تو پر

شکار نسر حقیقت کند کبوتر ما

کمند زلف ترا در خورست گردن شیر

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ما رهرو فقریم و فنا راهبر ما

بی خویشتنی کو که شود همسفر ما

ای آنکه ز خود با خبری در سفر عشق

زنهار نیائی که نیابی خبر ما

در کار دلم پای منه باک ز جان کن

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

آدمی صورت حقست و خدا را نشناخت

که نشد آدمی و صورت ما را نشناخت

پادشاهان حقیقت ز گدا با خبرند

پادشه نیست که در ملک گدا را نشناخت

یار در خانه و ما در پی او در بدریم

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

ما را دلیست بسته بزنجیر موی دوست

سودائی دیارم و سر گرم کوی دوست

وارستگان بسته و هشیار می پرست

مست و مقیدیم ز مینا و موی دوست

میخانه است خانه ما بی سبوی و جام

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

قدری که زاید از موت اندازه قدر نیست

باید ز خویش مردن کاین عمر را قدر نیست

هر سر که آشنا نیست با پای بنده عشق

گر باشدی سر شاه در فقر معتبر نیست

با اهل درد خامی در کیش عشق کفرست

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

دلی که زیر پر باز زلف دلبر نیست

اگر بساعد شاهست باز کش پر نیست

سری که نیست گدایان عشق را در پای

بپای زن که گر از پادشه بود سر نیست

گمانم از نظر آفتاب بی خبرست

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

نشین بچشم من از خاک رهگذر ایدوست

تو سرو نازی و ماء/وای سر و بر لب جوست

بخاک عشق نهم سر که پای خویش دران

بهر طرف که نهم راه دیگریست بدوست

چنان گرفته رگ و پوستم تجلی عشق

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

تن ویرانه ام از لطف عمارت کردند

خوبرویان که دل شیفته غارت کردند

داد دل خاک تن سوخته بر باد فنا

آب این مزرعه را جوی خسارت کردند

تن آلوده نه در خورد دل پاک بود

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

سالها بود دلم آینه روی تو بود

خانه آئینه دل از خم ابروی تو بود

چه ندا بود که دوش آمد و دل رفت ز دست

بود عمری که دل من بهیاهوی تو بود

عشق هر سمت که آورد گذر سمت تو یافت

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

اگر آن مرغ که رفت از بر من باز آید

باز بشکسته پر روح به پرواز آید

مرغ باغ ملکوتست دل من که پرید

بهوائی که اگر صعوه رود باز آید

زلف او سلسله عشق بود چنگ زنم

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

بسته سلسله دام، هوس‌بازانند

رسته از سلسله دام هوس، بازانند

در پی دیدن دل باغم چوگان طلب

عاشقان بر صفت گوی به سر تازانند

خاکباز ره عشقیم که در محضر دوست

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

آمد و رفت ز سودائی خود یاد نکرد

نتوان گفت باین دل شده بیداد نکرد

دل من کز شکن طره او بود خراب

میتوانست بیک پرسش و آباد نکرد

گر غمی بود مرا بود ز عشق رخ دوست

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ببوستان دلم رست سرو قامت عشق

قیام کرد درین بوستان قیامت عشق

ز عشق بی خبرست آنکه نیست عین بقا

بقاست بعد فنای خودی علامت عشق

رسید قطر و محیط دوائر فلکی

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

سحر به بام دل من زدند نوبت عشق

دل فسرده من تازه شد به دولت عشق

اگر نبود دلم در مقام لوح و قلم

نبود در خور تفسیر عشق آیت عشق

نداشت طاقت این بار آسمان و زمین

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

دی گفت به من بگریز از ناوک خون‌ریزم

گفتم که ز دستانت کو پای که بگریزم

گر بازم و گر شیرم با صولت آهویت

نه بال که برپرّم ، نه یال که بستیزم

با سوز غم عشقت در کوره حدادم

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

کفر آئین منست ار عشق را تمکین کنم

کافر عشقم اگر من پشت بر آئین کنم

سیر باطن را گذارم بر فراز عرش پای

خاک خذلان بر سر معراج ظاهر بین کنم

در هوای دوست می پرند با هم کبک و باز

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

زین سپس بر هر چه غیر از وجه باقی پا زنم

تشنه ام زین پس بدریا گر رسم دریا زنم

باده وحدت تنی را نیست اندر خورد جام

جام وحدت گر زنم من با تن تنها زنم

نیستم منصور و منصورم که در این دار پست

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

یار در چشم و من دلشده خون می‌گریم

دوست در خانه من از شهر برون می‌گریم

دیده ابر که می‌بارد و جویی که رود

کاش دیدی که من شیفته چون می‌گریم

کشتزار فلکی سبز ز باران منست

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

عشق زد خیمه بیائید که بی خانه شویم

شمع افروخته شد هم پر پروانه شویم

حلقه طره او در شکنست و خم و تاب

باید اندر سر این سلسله دیوانه شویم

آشنایان غم عشق برآنند که ما

[...]

۱۲ بیت
صفای اصفهانی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۳