عشق زد خیمه بیائید که بی خانه شویم
شمع افروخته شد هم پر پروانه شویم
حلقه طره او در شکنست و خم و تاب
باید اندر سر این سلسله دیوانه شویم
آشنایان غم عشق برآنند که ما
زین خیال و خرد شیفته بیگانه شویم
حاصل از سبحه و سجاده ندیدیم سپس
پاسبانان سر کوچه میخانه شویم
کی درین زاویه ها بود باندیشه ما
که بافسون غم عشق تو افسانه شویم
یار پیمان شکن از شارع میخانه گذشت
باید اندر قدمش بر سر پیمانه شویم
رشته سبحه گسستیم که بی دانه و دام
حجه صوفی و آن سبحه صد دانه شویم
گرد گشتیم و بیفشاند ز دامن همه تن
پنجه گردیم که بر طره او شانه شویم
بیت معمور ولایت دل دیوانه ماست
گنج مائیم ولی باید ویرانه شویم
کمتر آید ز زنان کشمکش پرده دری
تن بود پرده بکوشید که مردانه شویم
نیست در شهر بتی تا ببرد دل ز صفا
باز گردید حریفان که بکاشانه شویم
خانه از غیر بپردازیم از نفی خودی
همدل و همسخن و همسر جانانه شویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم
جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم
تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم
[...]
وقت آنست که ما جانب میخانه شویم
چون پری ساقی ما شد همه دیوانه شویم
جرعه ای چون بچشیدیم ز میخانه عشق
عهد و پیمان شکنیم از پی پیمانه شویم
آشنای حرم عشق چو گشتیم کنون
[...]
آنقدر عقل نداریم که فرزانه شویم
آنقدر شور نداریم که دیوانه شویم
چند سرگشته میان حق و باطل باشیم
تا کی از کعبه برآییم و به بتخانه شویم
سنگ بی منت اطفال به وجد آمده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.