سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
معشوقه از آن ظریفتر نیست
زان عشوهفروش و عشوهخر نیست
شهریست پر از شگرف لیکن
زو هیچ بتی شگرفتر نیست
مریمکدهها بسیست لیکن
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
خورشید تویی و ذره ماییم
بی روی تو روی کی نماییم
تا کی به نقاب و پرده یک ره
از کوی برآی تا برآییم
چون تو صنم و چو ما شمن نیست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
کز زلف بیآموختهای پرده دریدن
فریاد رس او را که به دامِ تو درافتاد
یا نیست تو را مذهبِ فریاد رسیدن؟
ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹
ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن
ما را چو چشم خویش نژند و حزین مکن
ای ماه روی بر سر ما هر زمان ز جور
چون دور آسمان دگری به گزین مکن
مهری که خود نهادهای آن مهر بر مدار
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح بهرامشاه
او کیست مرا یارب او کیست مرا یارب
رویش خوش و مویش خوش باز از همه خوشتر لب
داده لب و خال او را بیخدمت کفر و دین
کرده رخ و زلف او را بیمنت روز و شب
منزلگه خورشیدست بینور رخش تیره
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹
یارب چه بود آن تیرگی و آن راه دور و نیمشب
وز جان من یکبارگی برده غم جانان طرب
گردون چو روی عاشقان در لولو مکنون نهان
گیتی چو روی دلبران پوشیده از عنبر سلب
روی سما گوهر نگار آفاق را چهره چو قار
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - نه هر که به طور رود موسی عمران شود
تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود
کفر در دیدهٔ انصاف تو پنهان نشود
تا چو بستان نشوی پی سپر خلق ز شوق
دلت از شوق ملک روضه و بستان نشود
تا مهیا نشوی حال تو نیکو نشود
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح بهرامشاه
مست گشتم ز لطف دشنامش
یارب آن می بهست یا جامش
عنبرش خلق و زلف هم خلقش
حسنش نام و روی هم نامش
دل به چین رفت و بازگشت و ندید
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲
تا کی از یاران وصیت تخت و افسر داشتن
وز برای لقمهای نان دست بر سر داشتن
تا تو بیمار هوای نفس باشی مر ترا
بایدت بر خاک خواری خفت و بستر داشتن
گر ترا بر کشور جان پادشاهی آرزوست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷
ای یار مقامر دل پیش آی و دمی کم زن
زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن
در پاکی و بیباکی جانا چو سراندازان
چون کم زدی اندر دم آن کمزده را کم زن
اشغال دو عالم را در مجلس قلاشان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸
دلی از خلق عالم بیغمی کو
برون از عالم دل عالمی کو
درین عالم دم و غم جفت باید
مرا غم هست باری همدمی کو
نگویی تا که درد عاشقی را
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - موعظه در تهیهٔ توشهٔ آخرت
ای دل غافل مباش خفته درین مرحله
طبل قیامت زدند خیز که شد غافله
روز جوانی گذشت موی سیه شد سپید
پیک اجل در رسید ساخته کن راحله
آنکه ترا زاد مرد و آنکه ز تو زاد رفت
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی؟
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹ - در جواب شعر فضل بن یحیی و عذرخواهی از رفتن و منع صاعد از آمدن
فضل یحیاست بر ضعیف و قوی
فضل یحیای صاعد هروی
پادشاه قضات و خواجهٔ شرع
که چو صدرست و دیگران چو روی
از صعود حیات و فضل دلش
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲ - فصل معرفت
به خودش کس شناخت نتوانست
ذات او هم بدو توان دانست
عقل حقش بتوخت نیک بتاخت
عجز در راه او شناخت شناخت
کرمش گفت مر مرا بشناس
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲۲ - در بینیازی از غیر خدایتعالی و دست در وی زدن از سر حقیقت
از من و از تو کارسازی را
بیزبانیست بینیازی را
بینیازیش را چه کفر و چه دین
بیزبانیش را چه شک چه یقین
بینیازی نیاز جوی از تو
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۳ - اندر کرامت نبوّت
گر ملک دیو شد گه آدم
دیو در عهد او ملک شد هم
هیچ سائل به خُشندی و به خشم
لا در ابروی او ندیده به چشم
نو بیننده درّ گوینده
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۳۴ - در صفت کربلا و نسیم مشهد معظّم
حبّذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
و آن تن سر بریده در گِل و خاک
وآن عزیزان به تیغ دلها چاک
وان تن سر به خاک غلطیده
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۱ - فی صفةالعشق
صورت عشق و عقل گفتار است
معنی آنرا محکّ و معیارست
عاشقی بیخودی و بیخویشی است
عشق از اعراض منزل پیشی است
بنه ار هیچ عشق آن داری
[...]