تا کی از یاران وصیت تخت و افسر داشتن
وز برای لقمهای نان دست بر سر داشتن
تا تو بیمار هوای نفس باشی مر ترا
بایدت بر خاک خواری خفت و بستر داشتن
گر ترا بر کشور جان پادشاهی آرزوست
پیش آزت زشت باشد دست و دل بر داشتن
ور ره دین و شریعت ناگزیران بایدت
چون رسن گرمی چه داری سر به چنبر داشتن
کفر باشد از طمع پیش در هر منعمی
قامت آزادگی چون حلقه بر در داشتن
سیم و زر را خوار داری پیش تو آسان بود
پیش ایزد روز محشر کار چون زر داشتن
خار را در راه دین همرنگ گل فرسود نست
در حقیقت خاک را هم بوی عنبر داشتن
راستی در راه توحید این دو شرطست ای عجب
چشم صورت کور و گوش مادگی کر داشتن
آدمی اصلی بود با احتیاط و اصطفا
هر چه از ابلیس معروفست منکر داشتن
بگذر از رنگ طبیعت دست در تحقیق زن
ننگ باشد با پدر نسبت به مادر داشتن
هر که دارد آشنایی با همه کروبیان
تخت همت باید از عیوق برتر داشتن
زیر پای حرص دنیا چون دلت فرسوده شد
دلبر همت چه سود آنگاه در بر داشتن
قوت اسلام و دین بود اقتضای ایزدی
ذوالفقار احمد اندر دست حیدر داشتن
شرط باشد دین به حرمت داشتن در حکم شرع
چون عروس بکر را با زر و زیور داشتن
دوزخست انباشتن در ملت فردوسیان
تشنه لب را در کنار حوض کوثر داشتن
هر که او از موکب صورت پرستان شد برون
بایدش طبل ملامت از قفا برداشتن
و آنکه را اندیشهٔ عقلی بود گوید طبیب
باید این را از غذا جستن نکوتر داشتن
خود ندانی گر نبودی جان نبودی تن نکو
بیسواری خود چه باید اسب و افسر داشتن
گر نتابد سوی کان خورشید تابان بر فلک
تیغ هندی از کجا آورد گوهر داشتن
ناجوانمردی و بددینی بود کز ناکسی
در مزاج این جان صافی را مکدر داشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن
جان نگین مهر مهر شاخ بیبر داشتن
از پی سنگین دل نامهربانی روز و شب
بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن
چون نگردی گرد معشوقی که روز وصل او
[...]
خوش بود در دوستی باطن چو ظاهر داشتن
نظم زین الدین ندیم طبع و خاطر داشتن
طالب مدحت ابوطالب که رسم و رای اوست
طالبان جود را خشنود و شاکر داشتن
اوست عبدالله طاهر کز جمال خلق و خلق
[...]
ایدل ار خواهی بسر آهنگ افسر داشتن
کشور تجرید را باید مسخر داشتن
در طریق اهل معنی سلطنت را شرط نیست
با وجود کشور تجرید کشور داشتن
ننگ زیور دار ایدل زیور ار خواهی که هست
[...]
دل ز دل بردار اگر بایست دلبر داشتن
دل به دلبر کی رسد جز دل ز دل برداشتن
دلبر و دل داشتن نبود طریق عاشقان
یا دم از دل داشتن زن یا ز دلبر داشتن
عشق را شهوت چو رهبر گشت عشقی کافر است
[...]
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.