بخش ۱۱ - فی صفةالعشق
صورت عشق و عقل گفتار است
معنی آنرا محکّ و معیارست
عاشقی بیخودی و بیخویشی است
عشق از اعراض منزل پیشی است
بنه ار هیچ عشق آن داری
در میان آنچه بر میان داری
بر تو چون صبح عشق برتابد
نه تو کس را نه کس ترا یابد
چون بترسی همی ز مردن خویش
عاشقی باش تا نمیری بیش
که اجل جان زندگان را برد
هرکه از عشق زنده گشت نمرد
آتش بار و برگ باشد عشق
ملکالموت مرگ باشد عشق
هرکه را عشق آن جمال بود
درد بیدال و ری و دال بود
هرکه در بند خویشتن باشد
کی بت عشق را شمَن باشد
گرچه بیرون طرب فزون دارد
نوحهگر عاشق از درون دارد
مرد عاشق کبودبر باشد
مرغ دولت بریده پر باشد
در رهِ خلق و کام اهل هنر
از پی کام جستن و غم گر
هست حلوالمذاق تفِّ بلاش
هست عذب المساغ داغ قضاش
گر همی لعل بایدت کان کن
ور همی عشق بایدت جان کن
چون ترا نیست عشق بیآبی
مزهٔ نان خرده کی یابی
مرد تاریک جان و روشن روی
گردد از تفِّ عشق جوشن روی
عقل و نفس و طبیعت از زیست
همه در جنب عشق دانی چیست
نفس نقشی و عقل نقّاشی
طبع گردی و عشق فرّاشی
عقل چون نقش بست نفس سترد
عشق چون روی داد طبع بمرد
خلق را تا ز عشق معزولیست
جُستن و جستن این دو مشغولیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.