گنجور

 
۱
۲
۳
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای همه خوبی در آغوش شما

قبلهٔ جان‌ها بر و دوش شما

ای تماشاگاه عقل نور پاش

در میان لعل خاموش شما

وی امانت جای چرخ سبز پوش

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست

بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست

هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور

با دم عیسی و دست موسی عمران تراست

در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست

برگرد بنده‌وار به گرد مقام دوست

گرد سرای دوست طوافی کن و ببین

آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست

خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

هر آن روزی که باشم در خرابات

همی نالم چو موسی در مناجات

خوشا روزی که در مستی گذارم

مبارک باشدم ایام و ساعات

مرا بی خویشتن بهتر که باشم

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

در دل آن را که روشنایی نیست

در خراباتش آشنایی نیست

در خرابات خود به هیچ سبیل

موضع مردم مرایی نیست

پسرا خیز و جام باده بیار

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد

از وجود نیستی باید که خط بر جان کشد

در نوردد مفرش آزادگی از روی عقل

رخت بدبختی ز دل از خانهٔ احزان کشد

گرچه دشوارست کار عاشقی از بهر دوست

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود

قطره‌ها گردد ز راه دیدگان بیرون شود

گر ز بی صبری بگویم راز دل با سنگ و روی

روی را تن آب گردد سنگ را دل خون شود

ز آتش و درد فراقت این نباشد بس عجب

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

ای ز خوبی مست هان هشیار باش

ور ز مستی خفته‌ای بیدار باش

از شراب شوق رویت عالمی

گشته مستانند هان هشیار باش

گر مه میخواره خوانندت رواست

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم؟

دیده حمال کنم بار جفای تو کشم؟

ملک الموت جفای تو ز من جان ببرد

چون به دل بار سرافیل وفای تو کشم

چه کند عرش که او غاشیهٔ من نکشد؟

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

با دیدن تو کجا بود غم

شد خلد به روی تو سرایم

بی روی تو خلد شد جهنم

ای شمسهٔ نیکوان به خوبی

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده‌ایم

تا که در بند کله‌دوزی اسیر افتاده‌ایم

صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک

ما بهای هر کله اکنون سری بنهاده‌ایم

او کلاه عاشقان اکنون همی دوزد چو شمع

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ما عاشق روی آن نگاریم

زان خسته و زار و دلفگاریم

همواره به بند او اسیریم

پیوسته به دام او شکاریم

او دلبر خوب خوب خوبست

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

جانا نخست ما را مرد مدام گردان

وانگه مدام در ده مست مدام گردان

بر ما چو از لطافت مل را حلال کردی

بر خصم ما ز غیرت گل را حرام گردان

دارالغرور ما را دارالسرور کردی

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

ای وصل تو دستگیر مهجوران

هجر تو فزود عبرت دوران

هنگام صبوح و تو چنین غافل

حقا که نه‌ای بتا ز معذوران

گر فوت شود همی نماز از تو

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان

گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان

چون مجرد گشتی و تسلیم کردستی تو دل

بی گمان آنگه تو از معشوق خود یابی نشان

چون ز خود بی‌خود شدی معشوق خود را یافتی

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

جوانی کردم اندر کار جانان

که هست اندر دلم بازار جانان

چو شکر می‌گدازم ز آب دیده

ز شوق لعل شکربار جانان

ز من برد اندک اندک زندگانی

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

ای رخ تو بهار و گلشن من

همچو جانست عشق در تن من

راست چون زلف تو بود تاریک

بی رخ تو جهان روشن من

همچو خورشید و ماه در تابد

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

گر کار به جز مستی اسکندر می من

ور معجزه شعرستی پیغمبر می من

با این همه گر عشق یکی ماه نبودی

اندر دو جهان شاه بلند اخترمی من

ماهی و چه ماهی که ز هجرانش برین حال

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

خواجه سلامُ علیک، آن لب چون نوش بین

توشهٔ جان‌ها در آن گوشهٔ شب‌پوش بین

پیش رکابت جمال کیست گرفته عنان؟

چرخ جفا کیش بین لعل وفا کوش بین

گردش ایام دوش تعبیه‌ای ساخته‌ست

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۸