ای رخ تو بهار و گلشن من
همچو جانست عشق در تن من
راست چون زلف تو بود تاریک
بی رخ تو جهان روشن من
همچو خورشید و ماه در تابد
عشق تو هر شبی ز روزن من
دست تو طوق گردن دگری
غم عشق تو طوق گردن من
ماه را راه گم شود بر چرخ
هر شبی از خروش و شیون من
گر تو یک ره جمال بنمایی
برزند بابهشت برزن من
خاک پایت برم چو سرمه به کار
گر چه دادی به باد خرمن من
رنجه کن پای خویش و کوته کن
دست جور و بلا ز دامن من
رادمری کنی به در نبری
بنهی بار خلق بر تن من
چون درآیی ز در توام به زمان
بردمد لالهزار و سوسن من
تا سنایی ترا همی گوید
ای رخ تو بهار و گلشن من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هیچ وزری نه زان به گردن من
صاحبش دست زد به دامن من
عشق زد آتشی به خرمن من
بود روئینه تن عجب تن من
نیشترها ز مژه زددلدار
به دل همچو چشم سوزن من
چشمم از بس که خون فشان گردید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.