ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست
بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست
هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور
با دم عیسی و دست موسی عمران تراست
در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست
بر دو رخ از نور یزدان حجت و برهان تراست
ای چراغ دل نمیدانی که اندر وصل و هجر
دوزخ بی مالک و فردوس بی رضوان تراست
در میان اهل دین و اهل کفر این شور چیست
گر مسلم بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست
از جمال و از بهایت خیره گردد سرو و مه
سرو بستانی تو داری ماه بی کیوان تراست
آنچه بتگر کرد و جادو دید جانا باطل است
در دو مرجان و دو نرگس کار این و آن تراست
گر من از حواری جنت یاد نارم شایدم
کانچه حورالعین جنت داشت صد چندان تراست
از همه خوبان عالم گوی بردی شاد باش
داوری حاجت نیاید ای صنم فرمان تراست
در همه جایی سنایی چاکر و مولای تست
گر برانی ور بخوانی ای صنم فرمان تراست
این چنین صیدی که در دام تو آمد کس ندید
گوی گردون بس که اکنون نوبت میدان تراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
لاف بی کبری مزن کان از نشان پای مور
در شب تاریک بر سنگ سیه پنهانتر است
وز درون کردن برون آسان مگیر آن را کزان
کوه را کندن به سوزن از زمین آسانتر است
ای سر زلف سیه هم دست و همدستان تراست
جان و دل در بند داری هم دل و هم جان تراست
جادوئی و سحر ساز و اژدهای سحر خوار
وز رخ دلدار دست موسی عمران تراست
یک جهان دیوانه داری ای تو زنجیر جنون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.