ما عاشق روی آن نگاریم
زان خسته و زار و دلفگاریم
همواره به بند او اسیریم
پیوسته به دام او شکاریم
او دلبر خوب خوب خوبست
ما عاشق زار زار زاریم
ترسم که جهان خراب گردد
از دیده سرشگ از آن نباریم
از فتنهٔ زلف مشکبارش
گویی که همیشه در خماریم
آخر بنگویی ای نگارین
کاندر هوس تو بر چه کاریم
گر دست تو نیست بر سر ما
ما خود سر این جهان نداریم
ما را به جفای خود میازار
کازردهٔ جور روزگاریم
چون تو به جمال بی مثالی
ما بی تو بدل به دل نداریم
خاک قدمت اگر بیابیم
در دیده به جای سرمه داریم
ما را به جهان مباد شادی
گر ما غم تو به غم شماریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه سیم نه دل نه یار داریم
پس ما به جهان چه کار داریم
غفلتزدگان پر غروریم
خجلتزدگان روزگاریم
ای دل تو ز سیم و زر چگویی
[...]
گردنش به طوق زر درآریم
با طوق زرش به تو سپاریم
ما ننگ وجود روزگاریم
عمری به نفاق میگذاریم
محنتزدگان پر غروریم
شوریدهدلان بیقراریم
در مصطبه عور پاکبازیم
[...]
گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبهای شماریم
خود با دو جهان چکار ما را؟
[...]
گر گمشدگان روزگاریم
ره یافتگان کوی یاریم
گم گردد روزگار چون ما
گر آتش دل بر او گماریم
نی سر ماند نه عقل او را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.