گنجور

 
۱
۲
۳
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای به بر کرده بی وفایی را

منقطع کرده آشنایی را

بر ما امشبی قناعت کن

بنما خلق انبیایی را

ای رخت بستده ز ماه و ز مهر

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

عشقْ بازیچه و حکایت نیست

در ره عاشقی شکایت نیست

حُسن معشوق را چو نیست کران

درد عشاق را نهایت نیست

مبر این ظن که عشق را به جهان

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

نخواهم من طریق و راه طامات

مرا می باید و مسکن خرابات

گهی با می گسارم انده خویش

گهی با جام باشم در مناجات

گهی شطرنج بازم با حریفان

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

در کوی ما، که مسکنِ خوبان سعتری‌ست

از باقیات مردان، پیری قلندری‌ست

پیری که از مقام منیّت تنش جداست

پیری که از بقای بقیّت دلش بری‌ست

تا روز، دوش، مستِ خرابات اوفتاده بود

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

معشوق به سامان شد تا باد چنین باد

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد

زان لب که همی زهر فشاندی به تکبر

اکنون شکر افشان شد تا باد چنین باد

آن غمزه که بد بودی با مدعی سست

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آنکس که ز عاشقی خبر دارد

دایم سر نیش بر جگر دارد

جان را به قضای عشق بسپارد

تن پیش بلا و غم سپر دارد

گه دست بلا فراز دل گیرد

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

روی خوبت نهان چه خواهی کرد

شورش عاشقان چه خواهی کرد

مشک‌زلفی و نرگسین‌چشمی

تا بدان نرگسان چه خواهی کرد

خونم از دیدگان بپالودی

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد

عشق بازی را بکرد و خاک بر افلاک زد

بر جمال و چهرهٔ او عقل‌ها را پیرهن

نعرهٔ عشق از گریبان تا به دامن چاک زد

حسن او خورشید و ماه و زهره بر فتراک بست

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

زهی چابک زهی شیرین بنامیزد بنامیزد

زهی خسرو زهی شیرین بنامیزد بنامیزد

میان مجلس عشرت ز کم‌گویی و خوشخویی

زهی سوسن زهی نسرین بنامیزد بنامیزد

میان مردمان اندر ز خوش‌خویی و دلجویی

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

چه رنگ‌هاست که آن شوخ‌دیده نامیزد

که تا مگر دلم از صحبتش بپرهیزد

گهی ز طیره‌گری نکته‌ای دراندازد

گهی به بلعجبی فتنه‌ای برانگیزد

به هیچ وقت به بازی کرشمه‌ای نکند

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

جانا ز غم عشق تو من زارم من زار

از تودهٔ سیسنبر در بارم در بار

هر چند که بیزار شدم من ز جفاهات

زین مایهٔ بیزاری بیزارم بیزار

تا در کف اندوه بماندست دل من

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش

هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش

پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش

زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش

به یک دم می‌کند زنده چو عیسی مرده را زان لب

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

در عشق تو ای نگار خاموش

بفزود مرا غمان و شد هوش

من عشق ترا به جان خریدم

تو مهر مرا به یاوه مفروش

هرگز نشود غمت ز یادم

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط

ناگهانم در برآوردی و ماندی در بساط

برگشاد از قهر و لطف لشکر قهرت کمین

تا به دل‌ها درنگون شد رؤیت انس و نشاط

من ز بهر دوستی را جان و دل کردم سبیل

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

خیز تا در صف عقل و عافیت جولان کنیم

نفس کلی را بدل بر نقشِ شادِروان کنیم

دشنهٔ تحقیق برداریم ابراهیم وار

گوسفند نفس شهوانی بدو قربان کنیم

گر برآرد سر چو فرعون اندرین ره شهوتی

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

به دردم به دردم که اندیشه دارم

کز آن یاسمین بر تهی شد کنارم

به وقتی که دولت بپیوست با من

بپیوست هجرش به غم روزگارم

که داند که حالم چگونست بی تو

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

بی صحبت تو جهان نخواهم

بی خشنودیت جان نخواهم

گر جان و روان من بخواهی

یک دم زدنت امان نخواهم

جان را بدهم به خدمت تو

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم

در مغاک خاک تیره روشنایی یافتیم

گرچه ما دور از طمع بودیم یک چندی کنون

از قناعت پایگاه پادشایی یافتیم

ما ازین باطل خوران آشنا بیگانه‌وار

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان

از هوای بی وفایی الغیاث ای دوستان

باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد

باد دستی خاکپایی الغیاث ای دوستان

باز دیگر باره چون سنگین دلان بر ساختم

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

ای دل ار مولای عشقی یاد سلطانی مکن

در ره آزادگان بسیار ویرانی مکن

همره موسی و هارون باش در میدان عشق

فرش فرعونی مساز و فعل هامانی مکن

بی‌جمال خوب، لاف یوسف مصری مزن

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۹