عشقْ بازیچه و حکایت نیست
در ره عاشقی شکایت نیست
حُسن معشوق را چو نیست کران
درد عشاق را نهایت نیست
مبر این ظن که عشق را به جهان
جز به دل بردنش ولایت نیست
رایت عشق آشکارا بِه
زان که در عشق روی و رایت نیست
عالَم عِلم نیست عالم عشق
رؤیتِ صدق چون روایت نیست
هر که عاشق شناسد از معشوق
قوّت عشق او بغایت نیست
هر چه داری چو دل بباید باخت
عاشقی را دلی کفایت نیست
به هدایت نیامدست از کفر
هر کرا کفر چون هدایت نیست
کس به دعوی، به دوستی نرسد
چون ز معنی درو سرایت نیست
نیک بشناس کانچه مقصودست
بجز از تحفه و عنایت نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هیچ کس را غم ولایت نیست
کار اسلام را رعایت نیست
نیست یک تن درین همه اطراف
که درو وهن را سرایت نیست
کارهای فساد را امروز
[...]
ای پسر! عشق را بدایت نیست
در ره عاشقی نهایت نیست
اگرَت عشق هست شاکر باش
که به عشقْ اندرون شکایت نیست
گر بنالی ز حال عشق، تو را
[...]
اول از او بد این حکایت عشق
بس مگو عشق را بدایت نیست
عشق چون آتشیست روحانی
روح کس را ازو شکایت نیست
عشق چون بر لطیفهغیبیست
[...]
محرم عشق را حکایت نیست
همره راز تو روایت نیست
گرچه آهنگ خون من داری
آه را زهره شکایت نیست
نوک مژگانت ناوکی آهینحت
[...]
عشق جز دولت و عنایت نیست
جز گشاد دل و هدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نکرد
شافعی را در او روایت نیست
لایجوز و یجوز تا اجلست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.