گنجور

 
۱

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

... فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش

همی خواندش کاویانی درفش

از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه ...

فردوسی
 
۲

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳

 

... ز پولاد بر سر نهاده کلاه

ابا گرز و با کاویانی درفش

زمین کرده از سم اسپان بنفش ...

فردوسی
 
۳

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴

 

... سراپرده شاه بیرون کشید

درفش همایون به هامون کشید

همی رفت لشکر گروها گروه ...

... همه بسته بر کین ایرج میان

به پیش اندرون کاویانی درفش

به چنگ اندرون تیغهای بنفش ...

... سواران جنگند و مردان کین

درفشیدن تیغهای بنفش

چو بینید باکاویانی درفش

بدرد دل و مغزتان از نهیب ...

فردوسی
 
۴

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱

 

... خداوند شمشیر و زرینه کفش

فرازنده کاویانی درفش

فروزنده میغ و برنده تیغ ...

فردوسی
 
۵

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۱

 

... به یک دست آتش به یک دست باد

به پیش اندرون کاویانی درفش

جهان زو شده سرخ و زرد و بنفش ...

... سپر در سپر بافته دشت و راغ

درفشیدن تیغها چون چراغ

جهان سر به سر گشت دریای قار ...

فردوسی
 
۶

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵

 

... ز تیغ دلیران هوا شد بنفش

برفتند با کاویانی درفش

برآمد خروش سپاه از دو روی ...

... سر کوه پر ترگ و جوشن شدست

به ابر اندر آمد سنان و درفش

درفشیدن تیغهای بنفش

بیامد ز قلب سپه پیلسم ...

... همه رزمگه شد چو دریای خون

درفش سپهدار ایران نگون

بیامد ز قلب سپه پیلتن ...

... فرامرز و طوس اندر آمد به پشت

چو افراسیاب آن درفش بنفش

نگه کرد بر جایگاه درفش

بدانست کان پیلتن رستم است ...

... بیفشارد ران پیش او شد به جنگ

چو رستم درفش سیه را بدید

به کردار شیر ژیان بردمید ...

فردوسی
 
۷

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱

 

... که او بود با کوس و زرینه کفش

هم او داشتی کاویانی درفش

ازان کار گودرز شد تیز مغز ...

... که من با سپهبد برم پیل و کوس

همان من کشم کاویانی درفش

رخ لعل دشمن کنم چون بنفش ...

... بنه برنهم برنشانم سپاه

پس اندر فریبرز و کوس و درفش

هوا کرده از سم اسپان بنفش ...

... تو لشکر بیارای و منشین ز پای

بشد طوس با کاویانی درفش

به پا اندرون کرده زرینه کفش ...

فردوسی
 
۸

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۲

 

... نهاد از بر پیل و بستند بار

به گرد اندرش با درفش بنفش

به پا اندرون کرده زرینه کفش ...

... همان نامه را بر سر نیزه بست

بسان درفشی برآورد راست

به گیتی به جز فر یزدان نخواست ...

... که بود از در یاره و گوشوار

همان طوس با کاویانی درفش

همی رفت با کوس و زرینه کفش ...

... بدو گفت کاین کوس و زرینه کفش

به نیک اختری کاویانی درفش

ز لشکر ببین تا سزاوار کیست ...

... بخندید و بر تخت بنشاختش

بدو گفت کین کاویانی درفش

هم آن پهلوانی و زرینه کفش ...

فردوسی
 
۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۶

 

... ببر تخت و بالا و زرینه کفش

همان تاج با کاویانی درفش

من این پادشاهی مر او را دهم ...

... جهان شد پر از جنگ و جوش و شغب

درفش همایون برافراختند

سراپرده و خیمه ها ساختند ...

فردوسی
 
۱۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۰

 

... ز خورشید خون بر هوا برچکید

درفشیدن کاویانی درفش

شب تیره و تیغهای بنفش ...

فردوسی
 
۱۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان

 

... چو بابک سپه را همه بنگرید

درفش و سر تاج کسری ندید

ز ایوان باسب اندر آورد پای ...

... بخندید کسری و مغفر بخواست

درفش بزرگی برافراشت راست

به دیوان بابک خرامید شاه ...

... ز دریا سپه بود تا تیغ کوه

هوا پر درفش و زمین پر گروه

پراگنده بر گرد گیلان سپاه ...

... زمین شد به کردار دریای نیل

جهاندار با کاویانی درفش

همی رفت با تاج و زرینه کفش ...

... بدان تا نیابد بداندیش راه

درفش مرا تا نبیند کسی

نباید که ایمن بخسبد بسی ...

... بشد خسته از جنگ فرفوریوس

دریده درفش و نگونسار کوس

سواران ایران بسان پلنگ ...

... تبیره برآمد ز درگاه شاه

سوی اردن آمد درفش سپاه

جهاندار کسری چو خورشید بود ...

فردوسی
 
۱۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۱ - پادشاهی هرمزد دوازده سال بود

 

... زبرجدت برگست و چرمت بنفش

سرت برتر از کاویانی درفش

بپیرایه زرد وسرخ وسپید ...

فردوسی
 
۱۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۴

 

... کجا آن بر و بارگاه سران

کجا افسر و کاویانی درفش

کجا آن همه تیغهای بنفش ...

فردوسی
 
۱۴

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲

 

... هوا سرخ و زرد و کبود و بنفش

ز تابیدن کاویانی درفش

بگردش سواران گودرزیان ...

... بیامد ز بالای پرده سرای

بشد طوس با کاویانی درفش

بپای اندرون کرده زرینه کفش

یکی پیل پیکر درفش از برش

بابر اندر آورده تابان سرش ...

... چو لشکر همه نزد شاه آمدند

دمان با درفش و کلاه آمدند

بدیشان چنین گفت بیدار شاه ...

فردوسی
 
۱۵

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۰

 

... همه داد بینم ز یزدان پاک

بشد طوس با کاویانی درفش

ز لشکر چهل مرد زرینه کفش ...

... سپهدار و سالار زرینه کفش

تو می باش با کاویانی درفش

سرافراز گودرز ازان انجمن ...

... همه شاه را خواندند آفرین

بیاورد طوس آن گرامی درفش

ابا کوس و پیلان و زرینه کفش ...

فردوسی
 
۱۶

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۲

 

... یلان با فریبرز کاوس شاه

درفش از پس پشت در قلبگاه

فریبرز با لشکر خویش گفت ...

... ز تیر و ز گرز و ز گرد سپاه

درفشیدن تیغ الماس گون

بکردار آتش بگرد اندرون ...

... ز گردان ایران نبد کس بپای

بماندند بر جای کوس و درفش

ز پیکارشان دیده ها شد بنفش ...

... ازان کارزار انده آمد بمشت

نگون گشته کوس و درفش و سنان

نبود ایچ پیدا رکیب از عنان ...

... چو گودرز کشواد بر قلبگاه

درفش فریبرز کاوس شاه

ندید و یلان سپه را ندید ...

... بپیش من آر اختر کاویان

مگر خود فریبرز با آن درفش

بیاید کند روی دشمن بنفش ...

... برین کوه سر بر فزون زین مپای

اگر تو نیایی مرا ده درفش

سواران و این تیغهای بنفش ...

... که در کار تندی و در جنگ نو

مرا شاه داد این درفش و سپاه

همین پهلوانی و تخت و کلاه

درفش از در بیژن گیو نیست

نه اندر جهان سربسر نیو نیست

یکی تیغ بگرفت بیژن بنفش

بزد ناگهان بر میان درفش

بدو نیمه کرد اختر کاویان ...

... کشیدند گوپال و تیغ بنفش

به پیکار آن کاویانی درفش

چنین گفت هومان که آن اخترست

که نیروی ایران بدو اندر است

درفش بنفش ار بچنگ آوریم

جهان جمله بر شاه تنگ آوریم ...

... بیامد ز ره بیژن نامدار

سپاه اندر آمد بگرد درفش

هوا شد ز گرد سواران بنفش ...

فردوسی
 
۱۷

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۳

 

... برآمد خروشیدن گاو دم

ز بس جوشن و کاویانی درفش

شده روی گیتی سراسر بنفش ...

... وزین روی لشکر بیاورد طوس

درفش همایون و پیلان و کوس

سپهدار پیران یکی چرپ گوی ...

... چو داند که تنگ اندر آمد نهیب

درفش جفا پیشه آمد پدید

سپه بر لب رود صف برکشید ...

فردوسی
 
۱۸

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۴

 

... هشیوار دیوانه خواند ترا

تو شو اختر کاویانی بدار

سپهبد نیاید سوی کارزار ...

... جهان شد پر از ناله کر نای

هوا تیره گشت از فروغ درفش

طبر خون و شبگون و زرد و بنفش ...

... کنون نامداران زرینه کفش

بباشید با کاویانی درفش

ازین کوه پایه مجنبید هیچ ...

فردوسی
 
۱۹

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۶

 

... بنزدیک بدخواه خیره مشو

تو در قلب با کاویانی درفش

همی دار در چنگ تیغ بنفش ...

فردوسی
 
۲۰

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۷

 

... چو گودرز را با سپهدار طوس

درفش همایون و پیلان و کوس

همه بی گمانی بچنگ آوریم ...

... ز گردان گردنکش نامدار

که ایرانیان با درفش و سپاه

گرفتند کوه هماون پناه ...

... خرد تیز کن چاره کار جوی

گر آن مرد با کاویانی درفش

بیاری شود روی ایشان بنفش

اگر دستیابی بشمشیر تیز

درفش و همه نیزه کن ریزریز

من اینک پس اندر چو باد دمان ...

... همه کوه یکسر سپاهست و کوس

درفش از پس پشت گودرز و طوس

چنان کن که چون بردمد چاک روز ...

فردوسی
 
 
۱
۲