سپه برنشاند و بنه برنهاد
وزان کشتنگان کرد بسیار یاد
ازین سان همی رفت روز و شبان
پر از غم دل و ناچریده لبان
همه دیده پر خون و دل پر ز داغ
ز رنج روان گشته چون پر زاغ
چو نزدیک کوه هماون رسید
بران دامن کوه لشکر کشید
چنین گفت طوس سپهبد بگیو
که ای پر خرد نامبردار نیو
سه روزست تا زین نشان تاختی
بخواب و بخوردن نپرداختی
بیا و بیاسا و چیزی بخور
برامش و جامه بنمای سر
که من بیگمانم که پیران بجنگ
پس ما بیاید کنون بیدرنگ
کسی را که آسودهتر زین گروه
به بیژن بمان و تو برشو بکوه
همه خستگان را سوی که کشید
ز آسودگان لشکری برگزید
چنین گفت کین کوه سر جای ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست
طلایه ز کوه اندر آمد بدشت
بدان تا بریشان نشاید گذشت
خروش نگهبان و آوای زنگ
تو گفتی بجوش آمد از کوه سنگ
همآنگه برآمد ز چرخ آفتاب
جهان گشت برسان دریای آب
ز درگاه پیران برآمد خروش
چنان شد که برخیزد از خاک جوش
بهومان چنین گفت کاکنون بجنگ
نباید همانا فراوان درنگ
سواران دشمن همه کشتهاند
وگر خسته از جنگ برگشتهاند
بزد کوس و از دشت برخاست غو
همی رفت پیش سپه پیشرو
رسیدند ترکان بدان رزمگاه
همه رزمگه خیمه بد بیسپاه
بشد نزد پیران یکی مژدهخواه
که کس نیست ایدر ز ایران سپاه
ز لشکر بشادی برآمد خروش
بفرمان پیران نهادند گوش
سپهبد چنین گفت با بخردان
که ای نامور پرهنر موبدان
چه سازیم و این را چه دانید رای
که اکنون ز دشمن تهی ماند جای
سواران لشکر ز پیر و جوان
همه تیز گفتند با پهلوان
که لشکر گریزان شد از پیش ما
شکست آمد اندر بداندیش ما
یکی رزمگاهست پر خون و خاک
ازیشان نه هنگام بیم است و باک
بباید پی دشمن اندر گرفت
ز مولش سزد گر بمانی شگفت
گریزان ز باد اندرآید بب
به آید ز مولیدن ایدر شتاب
چنین گفت پیران که هنگام جنگ
شود سست پای شتاب از درنگ
سپاهی بکردار دریای آب
شدست انجمن پیش افراسیاب
بمانیم تا آن سپاه گران
بیایند گردان و جنگآوران
ازان پس بایران نمانیم کس
چنین است رای خردمند و بس
بدو گفت هومان که ای پهلوان
مرنجان بدین کار چندین روان
سپاهی بدان زور و آن جوش و دم
شدی روی دریا ازیشان دژم
کنون خیمه و گاه و پردهسرای
همه مانده برجای و رفته ز جای
چنان دان که رفتن ز بیچارگیست
نمودن بما پشت یکبارگیست
نمانیم تا نزد خسرو شوند
بدرگاه او لشکری نو شوند
ز زابلستان رستم آید بجنگ
زیانی بود سهمگین زین درنگ
کنون ساختن باید و تاختن
فسونها و نیرنگها ساختن
چو گودرز را با سپهدار طوس
درفش همایون و پیلان و کوس
همه بیگمانی بچنگ آوریم
بد آید چو ایدر درنگ آوریم
چنین داد پاسخ بدو پهلوان
که بیداردل باش و روشنروان
چنان کن که نیکاختر و رای تست
که چرخ فلک زیر بالای تست
پس لشکر اندر گرفتند راه
سپهدار پیران و توران سپاه
به لهاک فرمود کاکنون مایست
بگردان عنان با سواری دویست
بدو گفت مگشای بند از میان
ببین تا کجایند ایرانیان
همی رفت لهاک برسان باد
ز خواب و ز خوردن نکرد ایچ یاد
چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت
طلایه بدیدش بتاریک دشت
خروش آمد از کوه و آوای زنگ
ندید ایچ لهاک جای درنگ
بنزدیک پیران بیامد ز راه
بدو آگهی داد ز ایران سپاه
که ایشان بکوه هماون درند
همه بسته بر پیش راه گزند
بهومان بفرمود پیران که زود
عنان و رکیبت بباید بسود
ببر چند باید ز لشکر سوار
ز گردان گردنکش نامدار
که ایرانیان با درفش و سپاه
گرفتند کوه هماون پناه
ازین رزم رنج آید اکنون بروی
خرد تیز کن چارهٔ کار جوی
گر آن مرد با کاویانی درفش
بیاری، شود روی ایشان بنفش
اگر دستیابی بشمشیر تیز
درفش و همه نیزه کن ریزریز
من اینک پساندر چو باد دمان
بیایم نسازم درنگ و زمان
گزین کرد هومان ز لشکر سوار
سپردار و شمشیرزن سیهزار
چو خورشید تابنده بنمود تاج
بگسترد کافور بر تخت عاج
پدید آمد از دور گرد سپاه
غو دیدهبان آمد از دیدهگاه
که آمد ز ترکان سپاهی پدید
بابر سیه گردشان برکشید
چو بشنید جوشن بپوشید طوس
برآمد دم بوق و آوای کوس
سواران ایران همه همگروه
رده برکشیدند بر پیش کوه
چو هومان بدید آن سپاه گران
گراییدن گرز و تیغ سران
چنین گفت هومان بگودرز و طوس
کز ایران برفتید با پیل و کوس
سوس شهر ترکان بکین آختن
بدان روی لشکر برون تاختن
کنون برگزیدی چو نخچیر کوه
شدستی ز گردان توران ستوه
نیایدت زین کار خود شرم و ننگ
خور و خواب و آرام بر کوه و سنگ
چو فردا برآید ز کوه آفتاب
کنم زین حصار تو دریای آب
بدانی که این جای بیچارگیست
برین کوه خارا بباید گریست
هیونی بپیران فرستاد زود
که اندیشهٔ ما دگرگونه بود
دگرگونه بود آنچ انداختیم
بریشان همی تاختن ساختیم
همه کوه یکسر سپاهست و کوس
درفش از پس پشت گودرز و طوس
چنان کن که چون بردمد چاک روز
پدید آید از چرخ گیتی فروز
تو ایدر بوی ساخته با سپاه
شده روی هامون ز لشکر سیاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، توصیف حال و روز سپاه ایران و جنگجویان در آستانه نبرد با دشمنان، بهویژه تورانیان، آمده است. طوس، سپهبد ایرانیان، از خستگی و اندوه سربازانش یاد میکند و به آنها پیشنهاد استراحت میدهد، زیرا دشمن زودتر از سرزمینهای دور به جنگ آمده است. در ادامه، هومان از فخر و قدرت دشمن میگوید و بر اهمیت آمادگی و شتاب در نبرد تأکید میکند. همچنین، به تدارک لشکر و جلب آمادگی در میان جنگجویان برای مقابله با تهدیدات اشاره میشود. در نهایت، هومان و دیگر فرماندهان، تصمیم به سازماندهی و تحرک میگیرند تا در برابر سپاه دشمن ایستادگی کنند. تمامی این لحظات در فضایی پر از تنش و اضطراب است تا به نبردی سرنوشتساز بینجامد.
هوش مصنوعی: سردار لشکر را بر تکیهگاهی نشاند و بار و بنهاش را بر زمین گذاشت و از روی آن، یاد کشتزارها و زراعتها را بسیار به خاطر آورد.
هوش مصنوعی: روزها و شبها به همین منوال میگذشت، پر از ناراحتی دل و لبهایی که دیگر نتوانسته بودند سخن بگویند.
هوش مصنوعی: چشم همه پر از اشک و دل پر از درد است. از شدت رنج، روح انسان مانند پرندهای زار و نالان شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که به دامنهی کوه رسید، سپاه به سمت کوه حرکت کرد.
هوش مصنوعی: طوس، فرمانده سپاه، به بگیو گفت که ای فرد باهوش و شناخته شده.
هوش مصنوعی: سه روز است که به خاطر این نشانهها به خواب و خوراک نپرداختی و بیتوجهی کردی.
هوش مصنوعی: بیا و کمی استراحت کن و چیزی بخور، و خود را نشان بده.
هوش مصنوعی: من مطمئن هستم که افراد سالخورده آماده جنگ هستند، پس بیایید هماکنون بدون تاخیر وارد عمل شویم.
هوش مصنوعی: کسی را که از این گروه آرامتر است، به بیژن بسپاری و خودت به کوه بروی.
هوش مصنوعی: همه افرادی که خسته و رنجیدهاند را به کجا هدایت کرد و از میان آسودهخوابان، گروهی را انتخاب کرد؟
هوش مصنوعی: او گفت که این کوه هنوز در جای خودش قرار دارد، بنابراین الان باید خود را درست کنیم و به حالت صحیح برگردیم.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت کوه به دشت آمده است، به گونهای که دیگر نمیتوان از آن عبور کرد.
هوش مصنوعی: صدای نگهبان و زنگ تو به گوش میرسد و نشان میدهد که از دل کوه سنگ، حرکتی به پا خواسته است.
هوش مصنوعی: در آن moment، خورشید از لابهلای آسمان ظاهر شد و جهان را پر از نور کرد، بهگونهای که دریاهای آب درخشیدند.
هوش مصنوعی: از درب پیرهمردان صدایی بلند شد که به قدری قوی بود که از زمین هم جوش و خروش به پا کرد.
هوش مصنوعی: بهومان گفت که اکنون برای جنگیدن نباید توقف کنیم، زیرا همین حالا فرصت مناسبی است و نباید معطل بمانیم.
هوش مصنوعی: سواران دشمن یا به طور کامل نابود شدهاند یا چنان خسته از نبرد برگشتهاند که دیگر توان ادامهی جنگ را ندارند.
هوش مصنوعی: صدای طبل را به راه انداخت و از دشت حرکت کرد. جمعیت به سمت فرماندهی سپاه پیش میرفت.
هوش مصنوعی: ترکان به میدان جنگ رسیدند، جایی که در آن هیچ لشکری حاضر نبود و همه جا خیمههای خالی بود.
هوش مصنوعی: مردی به نزد پیرانی رفت و خبر خوشی خواست. او گفت که در این زمان کسی از سپاه ایران در اینجا نیست.
هوش مصنوعی: از میان سپاه صدای شادی بلند شد و به فرمان پیران، همه گوش فرا دادند.
هوش مصنوعی: سردار به دانایان گفت: ای نامدار و بااستعداد، شما که هنری بزرگ دارید.
هوش مصنوعی: چه کار کنیم و شما چه میدانید وقتی اکنون جای ما از دشمن خالی شده است؟
هوش مصنوعی: سواران لشکر، چه پیر و چه جوان، همه با شور و شوق از پهلوان سخن میگویند.
هوش مصنوعی: لشکری که از مقابل ما فرار کرد، شکست را به همراه داشت که ناشی از اندیشههای نادرست ما بود.
هوش مصنوعی: این مکان، میدان نبردی است که پر از خون و خاک است و در اینجا نه زمانی برای ترس و نه جایی برای نگرانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: باید به فکر مقابله با دشمن بود و اگر در این راه تعلل کنی، سزاوار شگفتی خواهی بود.
هوش مصنوعی: بادی که میوزد، باعث تغییر حرکت و مسیر میشود و در نهایت، همه چیز به سمت آنچه که میخواهد، میرود.
هوش مصنوعی: پیران گفتند که در زمان جنگ، اگر تردید و تأخیر کنی، ممکن است به سرعت آمادگیات را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: یک ارتش به مانند دریا آب گرد آمده و آمادهی جنگ با افراسیاب شده است.
هوش مصنوعی: بیاییم تا زمانی که آن لشکر بزرگ و جنگجویان قوی در راه هستند، در محل بمانیم.
هوش مصنوعی: از این به بعد، در ایران کسی نخواهد ماند. این نظر خردمندانه است و کافی است.
هوش مصنوعی: هومان به پهلوان گفت: نگران نباش، به خاطر این کارها، این همه روح و روان خودت را آزرده نکن.
هوش مصنوعی: سربازان به خاطر قدرت و هیجان خود چهرهای جدی و نگران بر روی دریا دارند.
هوش مصنوعی: حال خیمهها، محلها و پردههای بزرگ همه در جای خودشان باقی ماندهاند و از جایشان رفته است.
هوش مصنوعی: بدان که رفتن از ناچاری است و به یکباره پشت کردن به ما نشان از ضعف و بیوفایی است.
هوش مصنوعی: نمیخواهیم بمانیم تا لشکری جدید برای خسرو جمع شود و به حضور او برسیم.
هوش مصنوعی: رستم از زابلستان به جنگ میآید و اگر او لحظهای درنگ کند، عواقب خطرناکی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هماکنون باید دست به کار شد و به سرعت به ساختن شگفتیها و حقهها پرداخت.
هوش مصنوعی: گودرز با سپهدار طوس، پرچم باشکوه و فیلها و شیپورها را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به طور قطع میتوانیم مشکلات را حل کنیم، اما اگر در کارها تأخیر کنیم، این کار به ما آسیب میزند.
هوش مصنوعی: پهلوان به او پاسخ داد که باید دل بیدار و روشنایی داشته باشی.
هوش مصنوعی: کار را به گونهای انجام بده که خوشبختی و تدبیرت کاملاً در دست تو باشد، زیرا زندگی به طور کلی تحت تأثیر تصمیمات و اقدامات تو است.
هوش مصنوعی: پس از آن، لشکر به سوی فرماندهی پیران و سپاه توران حرکت کردند.
هوش مصنوعی: به لهاک گفت: اکنون باید متوقف شوی و افسار اسب را به سمت سواری دویست بگردانی.
هوش مصنوعی: به او گفت: بندهایت را باز کن و ببین که ایرانیان کجا هستند.
هوش مصنوعی: او به راه خود ادامه میدهد و از خواب و غذا هیچ چیزی به یاد نمیآورد.
هوش مصنوعی: وقتی که نیمهای از شب تار سپری شد، او در تاریکی دشت، نشانهای را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: صدای دلخراشی از کوه به گوش رسید و صدای زنگ، هیچ نشانهای از توقف و عقبنشینی ندارد.
هوش مصنوعی: پیران به سمت او آمد و از راه خبر آورد که سپاه ایران در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: آنها در کوهها همگی در انتظارند و آمادهاند تا به هر کس که در مسیرشان قرار گیرد، آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: به پیران دستور داد که به زودی مهار را به دست بگیرند و آماده حرکت شوند.
هوش مصنوعی: چندین بار باید از سواران سپاه، به جنگ با گردنکشان معروف و قوی رفت؟
هوش مصنوعی: ایرانیان با پرچم و نیروی نظامی، کوه هماون را به عنوان پناهگاهی به تصرف درآوردند.
هوش مصنوعی: از این جنگ و نزاع اکنون به زحمت افتادهای. بنابراین، به عقل و فکر خود رجوع کن و راه حلی برای مشکلاتت پیدا کن.
هوش مصنوعی: اگر آن مرد با درفش کاویانی بیاید، رنگ چهره آنها به بنفش تغییر میکند.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی با شمشیر تیز و پرچم، همه نیزهها را خرد کنی،
هوش مصنوعی: من اکنون مانند بادی که ناگهانی میوزد، به سوی تو میآیم و هیچ تأخیری در کارم نیست.
هوش مصنوعی: هومان از میان لشکر سوارکار، افرادی را انتخاب کرد که شمشیرزن و سپر به دست بودند و تعدادشان به سیهزار نفر میرسید.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید درخشان خود را نمایان کرد، کافور را بر تخت عاج پخش کرد.
هوش مصنوعی: از دور، گرد و غبار سپاه به وجود آمد و دیدهبان از نقطهی نظر خود به تماشا آمد.
هوش مصنوعی: یکی از اقوام ترک، سپاهی را به میدان آورد و با گرد و غبار سیاه بر سر آنها، نمایان شد.
هوش مصنوعی: زمانی که طوس خبر را شنید، زرهاش را پوشید و به محض اینکه صدای بوق و طنین کوس به گوش رسید، آماده حرکت شد.
هوش مصنوعی: تمام سواران ایرانی در کنار هم قرار گرفتند و به سوی قله کوه حرکت کردند.
هوش مصنوعی: وقتی هومان آن سپاه بزرگ را دید، شمشیر و نیزه سرداران را به سمت خود کشید.
هوش مصنوعی: هومان به بگودرز و طوس گفت که شما از ایران خارج شدید و با سلاح و لشکر حرکت کردید.
هوش مصنوعی: سوس، شهری از ترکان را دیدن و به یاد آوردن، سپس لشکر با آن صورت به بیرون حمله کردن.
هوش مصنوعی: اکنون که تو را در این موقعیت قرار دادهاند، مانند شیر کوه شدهای که از لشکر توران خسته و زود خالی شدهای.
هوش مصنوعی: از این کار خود شرم و ننگ نکش و بر کوه و سنگ، خواب و آرامش نداشته باش.
هوش مصنوعی: وقتی فردا خورشید از کوه بالا بیاید، من از این دیوار تو همانند دریای آب عبور میکنم.
هوش مصنوعی: بدانی که این مکان پر از درد و رنج است و در این کوه سخت، باید از حال و روز خود گریه کرد.
هوش مصنوعی: هیونی به پیران (افراد سالخورده) سریع خبر فرستاد که فکر ما تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: آنچه که بر سرشان آوردیم، متفاوت بود و ما همیشه برایشان میدوند.
هوش مصنوعی: همه جا پر از سربازان و جنگجویان است و صدای طبل و پرچم جنگی از پشت سر گودرز و طوس به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: کار خود را به گونهای انجام بده که با طلوع روز، نور و روشنایی از آسمان و جهان بر زمین بتابد.
هوش مصنوعی: تو به دور از ناملایمات، در حال پرورش و رشد هستی و از نیروهای منفی دوری کردهای، به طوری که مانند یک سرباز آماده و با اراده، بر روی سرزمین هامون ایستادهای و با قاطعیت و استحکام، از خود دفاع میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.