سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید
بفرمود پس تا منوچهر شاه
ز پهلو به هامون گذارد سپاه
یکی داستان زد جهاندیده کی
که مرد جوان چون بود نیکپی
بدام آیدش ناسگالیده میش
پلنگ از پس پشت و صیاد پیش
شکیبایی و هوش و رای و خرد
هژبر از بیابان به دام آورد
و دیگر ز بد مردم بد کنش
به فرجام روزی بپیچد تنش
ببادافره آنگه شتابیدمی
که تفسیده آهن بتابیدمی
چو لشکر منوچهر بر ساده دشت
برون برد آنجا ببد روز هشت
فریدونش هنگام رفتن بدید
سخنها به دانش بدو گسترید
منوچهر گفت ای سرافراز شاه
کی آید کسی پیش تو کینه خواه
مگر بد سگالد بدو روزگار
به جان و تن خود خورد زینهار
من اینک میان را به رومی زره
ببندم که نگشایم از تن گره
به کین جستن از دشت آوردگاه
برآرم به خورشید گرد سپاه
ازان انجمن کس ندارم به مرد
کجا جست یارند با من نبرد
بفرمود تا قارن رزم جوی
ز پهلو به دشت اندر آورد روی
سراپردهٔ شاه بیرون کشید
درفش همایون به هامون کشید
همی رفت لشکر گروها گروه
چو دریا بجوشید هامون و کوه
چنان تیره شد روز روشن ز گرد
تو گفتی که خورشید شد لاجورد
ز کشور برآمد سراسر خروش
همی کرشدی مردم تیزگوش
خروشیدن تازی اسپان ز دشت
ز بانگ تبیره همی برگذشت
ز لشگر گه پهلوان تا دو میل
کشیده دو رویه رده ژندهپیل
ازان شصت بر پشتشان تخت زر
به زر اندرون چند گونه گهر
چو سیصد بنه برنهادند بار
چو سیصد همان از در کارزار
همه زیر برگستوان اندرون
نبدشان جز از چشم ز آهن برون
سراپردهٔ شاه بیرون زدند
ز تمیشه لشکر بهامون زدند
سپهدار چون قارن کینهدار
سواران جنگی چو سیصدهزار
همه نامداران جوشنوران
برفتند با گرزهای گران
دلیران یکایک چو شیر ژیان
همه بسته بر کین ایرج میان
به پیش اندرون کاویانی درفش
به چنگ اندرون تیغهای بنفش
منوچهر با قارن پیلتن
برون آمد از بیشهٔ نارون
بیامد به پیش سپه برگذشت
بیاراست لشکر بران پهندشت
چپ لشکرش را بگرشاسپ داد
ابر میمنه سام یل با قباد
رده بر کشیده ز هر سو سپاه
منوچهر با سرو در قلبگاه
همی تافت چون مه میان گروه
نبود ایچ پیدا ز افراز کوه
سپه کش چو قارن مبارز چو سام
سپه برکشیده حسام از نیام
طلایه به پیش اندرون چون قباد
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد
یکی لشکر آراسته چون عروس
به شیران جنگی و آوای کوس
به تور و به سلم آگهی تاختند
که ایرانیان جنگ را ساختند
ز بیشه بهامون کشیدند صف
ز خون جگر بر لب آورده کف
دو خونی همان با سپاهی گران
برفتند آگنده از کین سران
کشیدند لشکر به دشت نبرد
الانان دژ را پس پشت کرد
یکایک طلایه بیامد قباد
چو تور آگهی یافت آمد چو باد
بدو گفت نزد منوچهر شو
بگویش که ای بیپدر شاه نو
اگر دختر آمد ز ایرج نژاد
ترا تیغ و کوپال و جوشن که داد
بدو گفت آری گزارم پیام
بدین سان که گفتی و بردی تو نام
ولیکن گر اندیشه گردد دراز
خرد با دل تو نشیند براز
بدانی که کاریت هولست پیش
بترسی ازین خام گفتار خویش
اگر بر شما دام و دد روز و شب
همی گریدی نیستی بس عجب
که از بیشهٔ نارون تا بچین
سواران جنگند و مردان کین
درفشیدن تیغهای بنفش
چو بینید باکاویانی درفش
بدرد دل و مغزتان از نهیب
بلندی ندانید باز از نشیب
قباد آمد آنگه به نزدیک شاه
بگفت آنچه بشنید ازان رزم خواه
منوچهر خندید و گفت آنگهی
که چونین نگوید مگر ابلهی
سپاس از جهاندار هر دو جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
که داند که ایرج نیای منست
فریدون فرخ گوای منست
کنون گر بجنگ اندر آریم سر
شود آشکارا نژاد و گهر
به زور خداوند خورشید و ماه
که چندان نمانم ورا دستگاه
که بر هم زند چشم زیر و زبر
بریده به لشکر نمایمش سر
بفرمود تا خوان بیاراستند
نشستنگه رود و میخواستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: سپه وقتی به نزدیکی ایران رسید، خبر این موضوع به فریدون رسید. او دستور داد تا منوچهر شاه سپاه را به سمت هامون هدایت کند. داستانی درباره یک جوان شجاع و هوشمند گفته شد که پلنگی را شکار کرد و بالاخره به دست دشمنان گرفتار آمد. در این میان، منوچهر، نگران از وجود دشمنان، خود را آماده نبرد کرد و به لشکرش گفت که در جنگ با کسی کینه نداشته باشند.
سپاه منوچهر به حرکت درآمد و در محلی آماده نبرد شدند. لشکر او بسیار بزرگ و پرشکوه بود و به هم پیوستند. در این زمان، پیامهایی برای قباد و تور فرستاده شد تا از خویش برای مقابله با دشمنان آماده شوند. قباد به نزد منوچهر رفت و او گفت که نباید از جنگ بترسد، زیرا این نبرد نشاندهنده نژاد و اصالت آنهاست. منوچهر نمود که باید بجنگند و به پیروزی دست یابند. در نهایت، او آماده نبرد شد و مراسمی برای شام ترتیب داد.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به نزدیکی ایران رسید، خبر به فریدون نیز رسید.
هوش مصنوعی: پس شاه منوچهر دستور داد تا سپاه را از کنار به هامون منتقل کنند.
هوش مصنوعی: یک فرد باتجربه داستانی را تعریف کرد در مورد جوانی که با نیکوکاری و حسنخلق شناخته شده بود.
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویری از طبیعت و شکار اشاره شده است. گلهای از میشها زیر نظر پلنگی قرار دارند که به آرامی از پشت نزدیک میشود و در عین حال، صیاد نیز در حال نزدیک شدن به آنهاست. این وضعیت نشاندهندهی هیجان و تنش در وقت شکار است، جایی که حیوانات در خطر هستند و صیاد هم در تعقیب آنهاست.
هوش مصنوعی: شکیبایی و هوش و خرد میتواند به انسان کمک کند تا با تدبیر و تدبیر، موجودات قدرتمند و وحشی را از بیابان به دام بیاورد.
هوش مصنوعی: اگر انسانهای بد در زندگیشان کارهای نادرستی انجام دهند، در نهایت به نتیجههای نامطلوبی دچار خواهند شد.
هوش مصنوعی: به هنگام وزش باد، من نیز شتابان به حرکت درآمدم، چرا که آهن داغی تابید و به طور خفی در حال سرد شدن بود.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه منوچهر به دشت ساده آمد، آنجا روز هشتم آغاز شد.
هوش مصنوعی: فریدون در هنگام رفتنش، سخنان زیادی را با دانش و آگاهی به او منتقل کرد.
هوش مصنوعی: منوچهر به شاه سرافراز گفت: کیست که به نزد تو بیاید و کینهای در دل داشته باشد؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است روزگار بدی به خودت آسیب بزند؟ پس مراقب خودت باش.
هوش مصنوعی: اکنون میخواهم خود را به زرهی از رومیان بپوشانم تا هیچ گرهای از تنم باز نشود.
هوش مصنوعی: در انتقامگیری از میدان نبرد، لشکری را به سوی خورشید میبرم.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس را مانند مردی که با من مبارزه کند نمییابم، در آن جلسه (انجمن) تنها هستم.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا قارن، که جنگجویی شجاع و ماجراجو است، از کنار به دشت بیافتد و چهرهاش را به سوی آفتاب و فضای باز بگشاید.
هوش مصنوعی: پردهٔ سلطنت را کنار زد و پرچم باشکوه را به سمت هامون به اهتزاز درآورد.
هوش مصنوعی: لشکر به صورت گروه گروه در حال حرکت بود، مانند اینکه دریا به جوش آمده و هامون و کوه بههم میخوردند.
هوش مصنوعی: روز روشن به قدری تحت تأثیر تو قرار گرفت که گویی خورشید به رنگ لاجوردی درآمده است.
هوش مصنوعی: از سرزمین به طور گستردهای صدا و هیاهو برپا شده است و مردم باهوش و زیرک به شکلی زود متوجه آن میشوند.
هوش مصنوعی: صدای خروشان اسبهای تازی از دشت به گوش میرسد و مانند نغمهای بلند از دور دستها میآید.
هوش مصنوعی: از گروه جنگجویان، در فاصله دو میل، اسبی با ظاهری کهنه و افتاده مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: بر روی شصت نفر، تختی از طلا وجود دارد و در درون این تخت، انواع مختلفی از جواهرات قرار دارد.
هوش مصنوعی: هنگامی که سیصد نفر بار خود را بر دوش نهادند، همان تعداد از در میدان جنگ خارج شدند.
هوش مصنوعی: همه در زیر سایهی درخت بزرگ هستند و هیچکس جز از دیدن چیزی از آهن به وجود نیاورده است.
هوش مصنوعی: لشکر به سمت تپهها حرکت کردند و از دروازهٔ شاه خارج شدند.
هوش مصنوعی: رئیس سپاه مانند قارن، پر از حس انتقام است و سواران جنگی او به اندازه سیصد هزار نفر قدرت و نفوذ دارند.
هوش مصنوعی: تمام نامداران و جنگجویان با زرههای پوشیده و گرزهای سنگین خود به میدان رفتند.
هوش مصنوعی: دلیران هر یک مانند شیر هستند و همه برای انتقام از ایرج جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: در دل کاویانی، پرچمی به دست است و درون آن، شمشیرهای بنفش وجود دارد.
هوش مصنوعی: منوچهر، با قهرمان جنگجو، از جنگل نارون بیرون آمد.
هوش مصنوعی: دوست به پیش سپه آمد و از آنجا گذر کرد و لشکر را در دشت وسیع آماده کرد.
هوش مصنوعی: چپ لشکر خود را به گرشاسپ سپرد، ابر سپید سام، پهلوان با قباد.
هوش مصنوعی: ارتش منوچهر از هر سو در حال پیشروی است و با قدرت و زیبایی همچون سرو، در مرکز میدان حاضر شدهاند.
هوش مصنوعی: مثل ماهی که در میان مردم میدرخشد و هیچکس نمیتواند درخشش او را از بالا، یعنی از بالای کوه ببیند.
هوش مصنوعی: نیروی جنگی مانند قارن، قهرمان جنگ تن به تن مانند سام است و او شمشیرش را از غلاف خارج کرده است.
هوش مصنوعی: خود را با شجاعت در پیش میفرستی، همانند قباد که در کمین است، یا مانند گردی که از نژادی بزرگ برمیخیزد.
هوش مصنوعی: یک گروه نظامی به زیبایی آماده شدهاند، مانند عروسی که با شکوه و زیبایی ظاهر میشود، همراه با صدای طبلهایی در میدان جنگ.
هوش مصنوعی: به خبرهایی که دربارهٔ جنگ و سلاحها منتشر شد، توجه کنید که ایرانیان برای نبرد آماده شدهاند.
هوش مصنوعی: از جنگل به دشت آمدهاند و صفی از خون بر لب دارند.
هوش مصنوعی: دو نفر از خون و کینه بسیار، به همراه لشکری بزرگ و مسلح به حرکت درآمدند.
هوش مصنوعی: لشکری از دشمنان به میدان نبرد آمدهاند و دژ را به پشت سر گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: هر یک از پیشروان به سوی قباد آمدند، مانند توری که خبر را دریافت کرده باشد و به سرعت به سمت او شتافته است.
هوش مصنوعی: به او بگو که نزد منوچهر بیاید و به او بگو که ای شاه بیپدر، نوید خوشی به تو میدهند.
هوش مصنوعی: اگر دختر از نسل ایرج به دنیا بیاید، به تو سلاح و زره و آرایش جنگی هدیه خواهد داد.
هوش مصنوعی: به او گفتم: بله، پیام تو را به همین شکل که خواستی میرسانم و نام تو را نیز فراموش نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اما اگر فکر طولانی شود، عقل در دل تو جا میگیرد و زیبا میشود.
هوش مصنوعی: بدان که کار تو به صورت ترسناک و هولناک است؛ بنابراین بیشتر از گفتار ناپخته و خام خودت بترس.
هوش مصنوعی: اگر روز و شب بر شما خطر و چالشهای زیادی وجود داشته باشد، باید تعجب کنید که هنوز هم در این شرایط باقی ماندهاید.
هوش مصنوعی: از جنگل نارون تا دوردستها، سواران و دلیران در حال نبرد و جنگ هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که تیغهای بنفش به درخشش درمیآیند و جوانمردان را در حال نبرد میبینید.
هوش مصنوعی: در دل و فکر خود از صدا و فراز بلندی آگاه نیستید، ولی باز هم از پایین بودن آگاهید.
هوش مصنوعی: قباد نزد شاه رفت و آنچه از جنگ و نبرد شنیده بود را برای او تعریف کرد.
هوش مصنوعی: منوچهر لبخندی زد و گفت: تنها کسی که چنین حرفهایی میزند، باید احمق باشد.
هوش مصنوعی: سپاسگزاری از خالق جهان که به خوبی آشکار و پنهان را میداند.
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که ایرج، اجداد من است و فریدون، کسی است که افتخار و عظمت من را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اکنون اگر به جنگ برویم، هویت و چرایی همه چیز به وضوح مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: خداوند با قدرت خود خورشید و ماه را به حرکت درمیآورد و من نیز تلاش میکنم تا زمان زیادی در این دنیا نمانم.
هوش مصنوعی: چشمی که همه چیز را به هم میزند و در هم میآورد، میخواهم نشان دهم که چطور میتواند سر لشکری را نمایان کند.
هوش مصنوعی: او دستور داد تا سفره را بچینند تا در کنار رود بنشینند و از شراب لذت ببرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.