فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
... مورد تنقید شد در پیش یاران راستی
زین سپس راه کج و تزویر می باید گرفت
بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
... ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
... اینک به چنگ مرتجعین اوفتاده ای
آن سان که از برای تو راه خلاص نیست
از دست پافشاری خود فرخی فتاد ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
... بی نیاز از کوثر و خلد برینم کرده است
سوختم از دست غم پا تا به سر در راه عشق
چند گویم آنچنان یا این چنینم کرده است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... لیک دیوانه تر از من دل شیدای من است
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است ...
... من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پرآبله بادیه پیمای من است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
... یک نقطه ترا فاصله با شاه و گدا نیست
از راه صنم پی به صمد بردم و دیدم
راهی به خدا نیست که آن ره به خدا نیست
با منفعت صنفی خود فرخی امروز ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
... بسکه مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست
نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم
گر به جیب و کیسه ما مفلسان نقدینه نیست ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
... راست گر هست از این بار گران شانه ماست
راه امن است ولیک از اثر ناامنی
روز و شب تحت نظرخانه ویرانه ماست ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
... تا این سر سودایی از شور نیفتاده
در راه طلب پا را پر آبله باید کرد
بدبختی ما تنها از خارجه چون نبود ...
... با جامه مستحفظ در قافله دزدانند
این راهزنان را طرد از قافله باید کرد
اهریمن استبداد آزادی ما را کشت ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
... ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که به راه تو نریزد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
... حق بود آن هم که در ظاهر به باطل می رود
یارب این مقتول عشق از چیست کز راه وفا
سر به کف بگرفته استقبال قاتل می رود ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
... بر عروسان چمن آن نازنین بس ناز دارد
ساختم با سوختن یک عمر در راه محبت
عشق عالم سوز آری سوز دارد ساز دارد ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
... زانکه همچون آفتاب او را چراغ دوده بود
آنکه راه سود خود را در زیان خلق دید
از ره بیدانشی راه خطا پیموده بود
تا نخوردم می ندانستم که در ایام عمر ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸ - اولین کابینه سردار سپه
... خواب ندیده است که تعبیر می کنند
عمری بود که کافر راه محبتیم
ما را دگر برای چه تکفیر می کنند ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
... دیگران را مگر این همت مردانه نبود
گر به کنج دل من غیر غمت راه نیافت
جای آن گنج جز این خانه ویرانه نبود ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
... از جلوه طاوسی این خلق بترسید
کز راه دورنگی همه چون بوقلمونند
چون زاغ کشاندند سوی خانه خرابی
این خانه خرابان که به ما راهنمونند
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
... در انتظار یار سفر کرده سال هاست
چشمم به راه و گوش به بانگ جرس بماند
مفتی شراب خورد و صراحی شکست و رفت ...
... اما برای خستن دل خار و خس بماند
در شاهراه علم که اصل سعادت است
هرکس نرفت پیش ز مقصود پس بماند
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
... عاقل کام طلب ره رو آزادی نیست
راه گم کرده صحرای جنون می خواهد
نوشداروی مجازات که درمان دل است ...
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
... در پای غمت هدیه ناقابل ما بود
از راه صنم پی به صمد بردم و دیدم
مستوره آیینه حق باطل ما بود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
... در وادی عشق از جان تا نگذری ای سالک
این راه پر از آفت پیموده نخواهد شد
اندیشه کجا دارم از تهمت ناپاکان ...