طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
... در گریبان تأمل فرصت اندیشه نیست
دامنی از راه سرعت بر کمر دارد بهار
صد چمن گل گر نماید پیش چشمش جلوه ای ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵
... توتیا با چشم خود از خاک این دربار بر
رنگ زردم از طلا گشتن به وصلش راه برد
نقد سودای محبت شد درین بازار زر ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
... گوی با یاد تو هر شام و سحر
زاد راه عشق گوید چیست گو
توشه عاشق بود لخت جگر ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
گرچه در راه محبت در تک و تازم هنوز
نیست مضرابم برون پرده سازم هنوز ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹
... از نامه پیغمبر ما خسرو پرویز
غفلت نشود بدرقه راه امیدت
تا چند چو مخمل تو ازین خواب گران خیز ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴
... تشویش پای آبله از نیشتر مپرس
از مهر سوی ذره توانی تو راه برد
گر خوی یار دیده ای وضع شرر مپرس ...
... کردی اداء ولی ز قضا این قدر مپرس
عشاق را به راه محبت دلیل نیست
ای بی خبر ز عشق تو از ما خبر مپرس ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
... می توان امروز بودن فرش پای آفتاب
شب روان راه را چون سایه نبود بیم کس
تا نباشی رهنورد وادی دشت عدم ...
... کی بود فیل دمان را تاب یک گشت فرس
اشک در راه طلب باشد دلیل مدعا
کاغذ ابری بود آیین عشق بوالهوس ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
... محض اوهام است شیر مرغ و هم بال فرس
داد نیرنگ جهان از راه یکرنگی غلط
استخوان را با هما و قند را اندر مگس ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
... کشد دامان زلف او به خاری از گریبانش
به راه وادی عشقش تو را از سر قدم باید
که عاشق را نباشد باک از خار مغیلانش ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰
... کس نباشد در جهان امروز همتای چراغ
راه تاریک است و تو مغرور شمع دل مشو
روشنی هرگز نمی بینی تو در پای چراغ ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴
... رفتی تو رود روان عاشق
یکبار ز راه مهربانی
بگذر طرف مکان عاشق ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
... حذر سازید از جیحون طغرل
عجب نبود که از راه تلطف
به دست آورد دل محزون طغرل ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
... توشه لخت جگر کافی بود عشاق را
می روم در راه عشقش بی لب نان در بغل
کوهکن وش کوه دل کن لفظ شیرین بایدت ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
... عاقبت دست ندامت همچو گل بر سر زدم
گر به دل از یاد چشمش راه راحت داشتم
از خیال آن مژه بر سینه صد خنجر زدم ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
... سمند ناله ای در زیر بار سرمه کی ماند
به قلاب نفس از راه خاموشی زمینگیرم
خدنگ فکر من باشد حریف هر نشان طغرل ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸
... زلال زندگی چون موج می از چشمه میمم
ز راه بیخودی امروز مانند سرشک خود
سری در پای او می افکنم اینست تصمیمم ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
... به پای خویش از زلف تو من زنجیر می خواهم
به شمع عارض خود راه تاریکم منور کن
که در ظلمات گیسویت یکی شبگیر می خواهم ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴ - عبدالرشیدجان
... با تو ای نور چشم حرفی چند
من ز راه صواب می گویم
دل ربودی مرا به تار زلف ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶ - حبیبجان
... نیم از عاشقان بی مروت
که روبم خاک راهش را به مژگان
مبادا خاری اندر رهگذارش
ز مژگان اوفتد نبود ادب آن
زنم آبی به راه او ز دیده
که بنشیند ز پا گردش بدینسان ...
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
... بعد مرگ از نرگس خاک مزارم ز انتظار
صد هزاران چشم در راه تو وا خواهد شدن
نسبت من با سگت دادی و می ترسم ازآن ...