گنجور

 
طغرل احراری

یک نگاه از چشم مخمورش تو را باشد هوس

عرض مطلب کن مباد افتد قبول ملتمس

دل کنون با سر خط درس تمنای ادب

کرده از باغ جمالش مشق گلچینی هوس

بوالهوس بگذر ز سودای خیال عشق او

کی بود در پیش آتش اعتبار خار و خس؟!

غیر او از دیگران دست طمع کوتاه کن

مدعای هیچ کس حاصل نشد از هیچ کس

ساز تمکین ادب نبود مقام هر دلی

بگذری آهسته بگذر سوی دکان جرس

با گرفتاران زلف او نمی‌باشد دگر

جز کمند حلقه زلفش کسی فریادرس

هر که را دادند اندر باغ امکان فرصتی

کاروان عمر باشد رهنورد پیش و پس

بگذر از سودای آن چیزی که نبود در جهان

محض اوهام است شیر مرغ و هم بال فرس

داد نیرنگ جهان از راه یکرنگی غلط

استخوان را با هما و قند را اندر مگس

ای خوش آن مصرع که طغرل می‌سراید بیدلی

خواب عنقا تلخ می‌گردد به آواز مگس