گنجور

 
طغرل احراری

ای عارض گلگون تو از باده گهرریز

شمشیر جفای تو بود بر سر من تیز

ابروی تو خم گشته است از بار تغافل

از باده ناز است قدح چشم تو لبریز

در پیش غمت توسن عمرم بود اکنون

ماننده خنگی که کشد زحمت مهمیز

هر روز نه سینه دهقان محبت

گردیده ز شوق تو چو غربال شرربیز!

ای دل اگرت آرزوی عیش دوام است

نوعی کن و بر دامن آن زلف بیاویز!

وقت است که آسان ندهی دامنش از کف

امروز که یک شمس دگر نیست به تبریز!

زنهار ادب پیشه نما بین که چه‌ها دید

از نامه پیغمبر ما خسرو پرویز؟!

غفلت نشود بدرقه راه امیدت

تا چند چو مخمل تو ازین خواب گران خیز!

این وادی عشق است پر از شیب و فراز است

عاشق نه‌ای البته ازین بادیه بگریز

شد دافع سودای تو تا چین جبینش

صفرات فزون است تو از سرکه مپرهیز!

طغرل شدم آشفته این مصرع بیدل

ای خاک به خون خفته غبار دگر انگیز!

 
 
 
بیدل دهلوی

بیدل به فغان زین قفست نیست رهایی

ای خاک به خون خفته غبار دگر انگیز

طغرل احراری

همین شعر » بیت ۱۱

طغرل شدم آشفته این مصرع بیدل

ای خاک به خون خفته غبار دگر انگیز!

عراقی

ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز

در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز

در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز

وز لعل شکربار می و نقل فرو ریز

هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز

[...]

خواجوی کرمانی

بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز

با پسته ی شیرین ز شکر شور برانگیز

تلخست مِی از دست حریفان تُرُش روی

در ده قدحی از لب شیرین شکر ریز

بنشست زباد سحری شمع شبستان

[...]

اهلی شیرازی

عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز

دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز

روزیکه شهیدان علم داد برآرند

شرمنده فرهاد بود خسرو پرویز

طوطی همه خاییده سخن گفت ز شکر

[...]

هلالی جغتایی

تا چند به خون‌ریز هلالی شده‌ای تیز؟

از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز

شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز

مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز

شیخ بهایی

روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز

نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز

شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز

این بود مرا فایده از دیدن تبریز

ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه