گنجور

 
طغرل احراری

من از ساقی برای دفع غم توقیر می‌خواهم

ز جوش قل قل مینا چو می تشهیر می‌خواهم

ز نزدیکان عشقم گرچه از طرح خرد دورم

ز ویرانی بنای خویش را تعمیر می‌خواهم

برای خرمن محنت که خاکش بر فلک بادا

ز برق دل یکی آه شرر تأثیر می‌خواهم

ز عشقش نیست جز جوش عرق سامان کار من

سری در پای او می‌افکنم تشویر می‌خواهم

شبی چون شانه هوشم رفت اندر کشور زلفش

ازین خواب پریشان از تو یک تعبیر می‌خواهم!

جنون آماده داغ تمنای غم عشقم

به پای خویش از زلف تو من زنجیر می‌خواهم!

به شمع عارض خود راه تاریکم منور کن

که در ظلمات گیسویت یکی شبگیر می‌خواهم

کمر چون خامه خلقی بسته در شرح رخت لیکن

من اندر مصحف روی تو یک تفسیر می‌خواهم

ز ریحان لبش معلوم شد اعجاز یاقوتی

به دور لعل او یک دو خط تحریر می‌خواهم!

به جز سامان حیرت نیست از نظاره رویش

نگاهی سوی او از دیده تصویر می‌خواهم!

چه خوش گفتست طغرل حضرت مولای من بیدل

کشاد کار خود بی‌ناخن تدبیر می‌خواهم!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode