گنجور

 
۱۸۳۴۱

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۹۰ - در ولایت با سعادت حضرت سیّد الشهداء علیه السلام

 

... زکجا می رسد این قافله سالار نفوس

که دو صد قافله جان آمده با وی همراه

از پی چشم بدش نام نهادستم مه ...

... منبع آب بقا آمده خاک ره او

خضر را بوده به هر مرحله وی هادی راه

غیرت طوبی کوثر قد و لعل لب او است ...

محیط قمی
 
۱۸۳۴۲

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۱۴ - در مدح امیر دوست محمد خان معیّر الممالک دام مَجده

 

... به جنب فر و شکوه تو کوه آهن کاه

به راه جاه تو دشمن فکند چاه و به عکس

زلطف دوست اثر بر حلاف شد ناگاه ...

محیط قمی
 
۱۸۳۴۳

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۱۸ - مختوم به مدح قنبر علی مرتضی علیه السلام

 

... شد سراپای وجودم چو لبانت شکری

بعد احمد که بود راهبر راه نجات

از علی آید و اولاد علی راهبری

توشه برگیر زمهر علی و آل محیط ...

محیط قمی
 
۱۸۳۴۴

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۰ - و له ایضاً علیه الرحمه

 

... زآب و رنگ چهر رنگین رونق گل می بری

از شمیم زلف مشکین راه سوسن می زنی

بگذار از خود با دوییت دعوی وحدت خطاست ...

محیط قمی
 
۱۸۳۴۵

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۳ - در منقبت شاه ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام

 

... محیط را به حمایت زبیم ایمن کن

به راه پر خطر آخرت شود چو رهی

محیط قمی
 
۱۸۳۴۶

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۴ - و له ایضاً علیه الرحمة و الغفران

 

... فتنه برپا می کنی تا می روی

تا زنی راه غزلان از نگاه

ای غزال من به صحرا می روی

در نهان یک شهر دل همراه تو است

گرچه در ظاهر تو تنها می روی ...

محیط قمی
 
۱۸۳۴۷

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۸ - مختوم به مدح و منقبت حضرت شاه مردان علیه السلام

 

... از دل و آه سحر ملک و سپاه عجبی

رهنما عشق بود راه طلب ملک فنا

رهنمای عجبی دارم و راه عجبی

شرف خدمت درویش گرت دست دهد ...

... پیش دارد سفر عشق و ره دیر محیط

خوش مبارک سفری باشد و راه عجبی

محیط قمی
 
۱۸۳۴۸

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح جنّت مکان علی قلی میرزا طاب ثراه

 

... بازار دو کون بی خبر داری

بر راه تو دیده ها است از هر سو

تا رأی کدام رهگذر داری ...

محیط قمی
 
۱۸۳۴۹

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

... خواهم اندر خیل جانبازان نیازندم به نام

بینم اندک چون به راه او نثار خویش را

بی قرار آن زلف مشکین را هر آن بیند به دوش ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۰

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

... گفت سرهاست که افتاده بمیدان منست

گفتم از دلم توأم راه رهایی به نماند

گفت این نیست عجب اول دستان منست ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۱

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

... کاین شرر پنهان نه تنها در دل پروانه بود

از صفی جو داری ار گمگشته ای در راه عشق

زانکه در زنجیر زلفش سال ها دیوانه بود

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۲

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

... نه چو او دوست نوازی که زبندم برهاند

کند ار دلبری از من بود از راه ارادت

ور نه گردش شود ار چرخ ز دامن بفشاند ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۳

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

... که در وی از مردمی ظهور الله شود

خمش که در راه عشق زبان درازی خطاست

زبان معنی طلب ز گفت کوته شود

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۴

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

... رضا که دید که زندانیی بچه گردد

ز راه دانه خال تو برد آدم را

سزد که ضامن ابلیس در گنه گردد ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۵

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... سهلست اگر حل مسایل شود آخر

در راه غمت جان بسپردیم و روا بود

گر در طلبت طی مراحل شود آخر

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۶

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

... از خرمن رندان دل من دانه خود باز

مستی که فتد بر گذر میکده در راه

باشد که ندادند ره کاشانه خود باز ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۷

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

خیال سر زده آورد در کنار منش

ولی نیافت پی بوسه راه بر دهنش

صبا چو در چمن آورد بوی پیرهنش ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۸

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

... بینش هر با صره ام دافع هر گون رمدم

چیست که در راه طلب چند زدم پی بادب

هر چه که رشتم بتعب پنبه شد اندر سبدم ...

... تا که بد آیین نشوی خود سرو خودبین نشوی

دور ز تمکین نشوی راه روی بر رشدم

زهد فروشی و فلان لایق شیخست و دکان ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۵۹

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

گویند که من بر کف در راه تو سر دارم

از سر بسرت گر خود عمریست خبر دارم ...

صفی علیشاه
 
۱۸۳۶۰

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

... خاک آن ایوان و درگه بوده ام تا بوده ام

راه با اهل طریقت رفته ام تا رفته ام

سالکان را رهبر و ره بوده ام تا بوده ام ...

صفی علیشاه
 
 
۱
۹۱۶
۹۱۷
۹۱۸
۹۱۹
۹۲۰
۱۰۱۶