ای صفی معشوقت آخر دیدی اندرخانه بود
بر سراغش گرد عالم گشتنت افسانه بود
شاهدی کآواز او از کعبه میآمد بگوش
عشق بردم بر نشانش مست در میخانه بود
زان بت بیپرده پوشد ار که شیخ شهر چشم
عذر او خواهم من از پیرمغان بیگانه بود
زاهد ار پنداشت با تسبیح او گردد سپهر
بیخبر زان چشم مست و گردش پیمانه بود
روز آدم را سیاه آنخال مشکین کرد و عقل
بر گمان افتاد کان دلبردگی از دانه بود
دود او در سوختن میکرد ظاهر حال شمع
کاین شرر پنهان نه تنها در دل پروانه بود
از صفی جو داری ار گمگشته ای در راه عشق
زانکه در زنجیر زلفش سالها دیوانه بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
چرخ میزد آب و برمیگشت در گرد حصار
گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود
تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند
[...]
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود
بهر آن نا آشنا میرم که فرد از همرهان
[...]
دجله را امسال رفتاری عجیب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا
مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود
طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم
[...]
چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود
یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود
لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است
یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود
می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.