هزار دور از سپهر چو بگذرد گه شود
که تا یک آدم بدهر صفیعلی شه شود
چرا نه بینی که چون میان کل بشر
یکی بدین وزن و سنگ عیان بنا گه شود
ز سیصد و شصت شب شبی بود لیل قدر
یک از همه اختران در آسمان مه شود
چه غم از خلق مجاز ورا به نشناختند
که چشم دنیا طلب زدیدن اکمه شود
هوای دنیا کجا بجا هلد معرفت
بسا که عقل زکی در این ره ابله شود
نه آدم است آنکه او ندارد از دل خبر
دل آن بود کز کدر چون خور منزه شود
در آزمون خلقتی نبود به ز آگهی
دلی که از آدم است ز آدم آگه شود
هزار دل در صفا یکی نشد آینه
که در وی از مردمی ظهورالله شود
خمش که در راه عشق زبان درازی خطاست
زبان معنی طلب ز گفت کوته شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.