گنجور

 
۱۷۸۱

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

... سرو ایستاده منتظر سرو روان من بیا

از گریه من هر طرف پر لاله و گل شد زمین

وقتی به گلگشت ای صنم در گلستان من بیا ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

... بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را

ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد

بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

... می رسد شاهی ترا بر دلبران سلطان ما

دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت

نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

... تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو

بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

زهی بریخته بر لاله مشک سارا را

شکسته رونق خورشید گوهر آرا را ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۶

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

... ز دست چون بتوان داد روی نیکو را

به باغ غرقه خونست لاله دانی چیست

ز تیغ کوه بریدست روزگار او را ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان کجا

شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا

هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله را

سوزم و بر نیاورم پیش وی آه و ناله را ...

... عقل نماند در سری صبر نماند در دلی

برگل و لاله کس چنین کژ ننهد کلاله را

سوخته رخت اگر سوی چمن گذر کند

در دل خود گمان برد شعله گرم لاله را

بوسه اگر همی دهی بر لب خود حواله کن ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۸۹

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا

که در کشید به بر سرو لاله رنگ ترا

چنین که چشم ترا خواب بسته می دارد ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

... تا زهر گنبد صدا یابی صلای خویش را

کبک رفتارا یکی بخرام و پا بر لاله سای

بی حنا کن لعل پای لاله سای خویش را

دی شدی در باغ و گل از بهر گرد افشاندنت ...

... می فرستد گل به کف کرده صبای خویش را

کبک کهساری برو ای لاله بر هر تیغ کوه

گام چندان زد که پر خون کرد پای خویش را ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۱

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

... گوییا در زیر ابری رفت ناگه آفتاب

همچو لاله داغ دارم بر دل از هجران تو

شد شکر بر آتش عشقت مرا ای جان کباب ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۲

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

گل امشب آخر شب مست برخاست

به جام لاله گون مجلس بیاراست

نشسته سبزه زین سو پای در بند ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۳

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

... که شاه شاخ را هنگام بار است

به پای سرو بین کز لاله و گل

چو دست خوبرویان پر نگار است

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

... پا نکردش پا اگر چه بیشتر پا برگرفت

هست صحرا چون کف دست و بر او لاله چو جام

خوش کف دستی که چندین جام صهبا برگرفت ...

... باغبانش مست و لایعقل از آنجا برگرفت

لاله را سودای خامی بود با صد شربت ابر

از دماغ لاله نتوانست سودا بر گرفت

در چمن رفتم که نرگس چینم از پهلوی گل ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

... زین جهانش چه خبر کو به جهانی دگر است

بس که از خون دلم لاله خونین بشکفت

هر کجا می نگرم لاله ستانی دگر است

ای طبیب از سر بیمار قدم باز مگیر ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۶

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

برگ ریز آمد و برگ گل و گلزار برفت

سرخ رویی رخ لاله و گلنار برفت

سرو بشکفت و چمن سبز شد و نرگس خفت ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۷

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

... نرود باغ کزان دیده که دیدت خسرو

نتواند به گل و لاله نازیبا داشت

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۸

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

ترک من طره مشوش کرده است

لاله از مشکش منقش کرده است

روی هم همچون آتش او ز ابروان ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۷۹۹

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

... اشکم کدام روز که پا در رکیب نیست

پیش رخت که بر ورق لاله خط کشید

گر دفتر گل است که هم در حسیب نیست ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۸۰۰

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

... تا باد برد بوی تو در باغ پیش سرو

از یاد لاله زار کله بر زمین زده ست

از بهر آن که لاف جمال تو می زند ...

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۸۸
۸۹
۹۰
۹۱
۹۲
۳۶۲