گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

بیا ساقی که ایام بهار است

سمن مست است و نرگس در خمار است

مرو مرطوب که ایام نشاط است

بده ساقی تو جامی کش بهار است

سواد بوستان از خط سبزه

چو روی نو خطان گلعذار است

بساط سبزه زان می گسترد باد

که شاه شاخ را هنگام بار است

به پای سرو بین کز لاله و گل

چو دست خوبرویان پر نگار است

 
 
 
ادیب صابر

خوشا وقتا که وقت نوبهار است

مساعد روز و میمون روزگار است

زمین چون لعبت شمشاد زلف است

جهان چون کودک عنبر عذار است

کجا پایت برآید گلستان است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
خاقانی

مشو خاقانیا مغرور دولت

که دولت سایهٔ ناپایدار است

به دولت هر که شد غره چنان دان

که میدانش آتش و او نی‌سوار است

چو صبح است اول و چون گل به آخر

[...]

عطار

ره عشاق راهی بی‌کنار است

ازین ره دور اگر جانت به کار است

وگر سیری ز جان در باز جان را

که یک جان را عوض آنجا هزار است

تو هر وقتی که جانی برفشانی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۸۹ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه