بیرون میا ز پرده که ما را شکیب نیست
اینک بلند گفتمت، از کس حجیب نیست
تا پای در رکاب لطافت نهاده ای
اشکم کدام روز که پا در رکیب نیست
پیش رخت که بر ورق لاله خط کشید
گر دفتر گل است که هم در حسیب نیست
دل با رخت چگونه نگردد فریفته؟
از صورت تو چیست که آن دلفریب نیست؟
چون دل ز دست رفت که راه امید بود
بر چشم تست دیگر و بر کس عتیب نیست
میلی نمی کند سوی خسرو چو آب خضر
با آنکه میل آب جز اندر نشیب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق دلتنگی و عشق شاعر به معشوق است. شاعر از معشوقش میخواهد که به او نزدیکتر شود و از پرده خارج شود، زیرا به شدت مشتاق دیدارش است. او به لطافت و زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که دیدن او باعث اشک ریختن او میشود. شاعر در تلاش است تا نشان دهد که دلش چگونه فریفته زیبایی معشوق شده و از امیدی که از دست داده است سخن میگوید. همچنین، او به تمایل خود به آب و خروش زندگی، با وجود صعوبتها اشاره میکند. کل شعر نمادین از عشق و نارساییهای آن است.
هوش مصنوعی: بیرون نرو از پشت پرده، زیرا ما دیگر طاقت نداریم. حالا که بلند صدایت زدهام، دیگر از هیچکس خجالت نمیکشم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که پای در مسیر نرمی گذاشتهای، اشک من در کدام روز نخواهد بود که پای در رکاب نداشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو بر روی صفحهای مانند گل لاله نقش میبندد، اگر دفتر گل باشد، هیچ چیزی در آن نمیتواند با تو رقابت کند.
هوش مصنوعی: دل چگونه میتواند به چهرهی تو شیدا شود؟ چه ویژگی در ظاهر تو وجود دارد که دل نمیخواهد به آن فریب بخورد؟
هوش مصنوعی: وقتی که دل از دست رفت و امیدی باقی نماند، دیگر برای من چشمی وجود ندارد و هیچکس نمیتواند به من کمک کند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که خسرو، با وجود اینکه آب خضر (آب زندگی) برای او نایاب و محبوب است، هیچ تمایلی به سمت آن ندارد. این عدم تمایل نشاندهنده این است که او تنها به چیزی که در دسترس نیست یا برایش ارزش بیشتری دارد، فکر نمیکند. به عبارت دیگر، تنها در شرایط سخت و دشوار است که انسانها به دنبال برآورده کردن نیازهای عمیق خود میروند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردیست دردِ عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمندِ عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانینِ عشق را
پروایِ قولِ ناصح و پندِ ادیب نیست
هر کو شرابِ عشق نخوردهست و دُردِ دَرد
[...]
در عشق هیچ درد چو درد حبیب نیست
درمان درد عشق بدست طبیب نیست
ای زلف پر ز چین تو شام دل غریب
دانی که هیچ شام چو شام غریب نیست
دریاب کز فراق تو یک لحظه نگذرد
[...]
بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
[...]
در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
[...]
رنجورم و شفای دلم جز حبیب نیست
کاین درد را معالجه کار طبیب نیست
چون من هزار ناله در آن کوی میکنند
گلشن شنیده ای که در او عندلیب نیست
گفت از نصاب حسن زکواتی همی دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.