آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
... وه که اکسیر به خاک در تو خاک تر است
خاک راه علیم فخر کنم بر افلاک
کآستان درش از نه فلک افلاک تر است
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱
... شب خواب میر بودم از چشم پاسبانت
بومند و شوم اغیار در آستان مده راه
تو خود هما و سیمرغ باید هم آشیانت ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
... بتی زکعبه عیان شد که بتکده بشکست
زسوزن مژه راه نظر بدیده بدوخت
به سحر غمزه زچشمم خیال خواب ببست ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
... بخطا خوانده ام اگر چینت
تو مپو راه عشق را کای شیخ
باز شد چشم مصلحت بینت ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
... آه از آن عمر درازم که چه کوتاه گذشت
بوی پیراهن یوسف نشنیدم و دریغ
همه عمرم چو گدایان بسر راه گذشت
واعظ از طول قیامت چکنی قصه برو ...
... لیلی از حالت مجنون چه بپرسی که چه شد
سایه وار از پی تو بوده و همراه گذشت
گفتی ای ماه دو هفته که مهی در سفرم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵
... اندر این ره دین و دل بر عارف و عامی نماند
راه تا بر دین و دل آن ترک یغمایی ببست
عاشق و مستور حاشا پرده پرهیز چیست ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳
... این دل آشفته زسامان گذشت
آدمیی کو بنجف راه یافت
چون پدر از جنت رضوان گذشت
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵
... که خار بادیه ات رشک پرنیان گردید
به راه قافله چندان گریست شب مجنون
که راه بادیه اش گم به ساربان گردید
مباد تا که به دربان تو بسازد غیر ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴
چه شد نایی که اندر نی تو را راه فغان گم شد
زدم سردی حدیث اشتیاقت در دهان گم شد ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳
... مقام عشق را گفتن نباشد حد من اما
همیدانم که عرشش فرش راه آستان باشد
سری در پای تو کردم مباد آندم که برگردم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴
... کش تنی اندر بکارزار نماند
شاه ولایت چراغ راه هدایت
آنکه جز او کس بکردگار نماند ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹
... من بی پا و سرو طوف حریمش هیهات
بس کلیم آمدش و راه بدربار نداد
بار زلفین تو گفتم که زدل بردارم ...
... کیست در میکده یا رب که شکوهش امشب
مست را راند زدر راه به هشیار نداد
لعل ضحاک چه خونها که زهر دیده بریخت ...
... بجز از احمد و حیدر که دو نور احدند
راه کس را به پس پرده اسرار نداد
کرده انکار خدایی و نبوت بیقین ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲
... خورشید مراد از افق وصل برآمد
گر دور بود منزل و ور راه خطرناک
غم نیست که لطف خضرم راهبر برآمد
بسمل شده امروز بداندیش و نماناد ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳
... تا صبح ابد از دو جهان بیخبرانند
در راه طلب سر بنهد طالب مقصود
آنان که بنالند زپا نو سفرانند ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷
... ساخت در چشمه خورشید شبستانی چند
راه گم کرده سوی کعبه شدم کز در دیر
خورد بر گوش دلم نعره مستانی چند ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲
مطرب امشب راه دیگر می زند
پرده دل را به نشتر می زند ...
... من مسلمان بودم ای اسلامیان
راه دین این چشم کافر می زند
داشت با مژگان تو دل عربده ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵
... این دل سودازده که مانده پریشان
راه به جز کوی بوتراب ندارد
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳
... بود ترسابچه ای همره او کز نیرنگ
راه مردم به خم زلف چلیپا می زد
کافری عشوه گری کز نگه چشم سیاه
راه مجنون به در خیمه لیلا می زد
عذر عذرا همه شب در بر وامق می خواست ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴
... حاجیان را کعبه چون میداد دست
خار راه بادیه گل دسته بود
بر در آن خیمه چون میخم که زلف ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵
... در حلقه زهاد مرو نیک حذر کن
زین راهزنانی که در این شهر امینند
زین سلسله درویش بیندیش تو شاها
هر چند که این طایفه خود راه نشینند
اندیشه نمایند کجا از خطر بحر ...