دل که چندی از علایق رسته بود
دوش دیدم در کمندی بسته بود
مردم دیده که کرد افشای راز
دیدمش چون دل بخون بنشسته بود
دل که زخمش روی بر بهبود داشت
شکر کز تیر نگاهی خسته بود
زآه من افلاکیان اندر فغان
من گمان کردم که آه آهسته بود
حاجیان را کعبه چون میداد دست
خار راه بادیه گل دسته بود
بر در آن خیمه چون میخم که زلف
بر گلوی جان طنابی بسته بود
گفتمش مشکن دلم ای ترک مست
گفت این دل در ازل بشکسته بود
گفتی آشفته چه شد او را بجوی
کو بزلفم عهد الفت بسته بود
دیدمش در دام ترکی رام دوش
صید وحشی کز کمندت رسته بود
دیدمش فارغ رقید این و آن
زآنکه با حب علی پیوسته بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلدادگی و عشق است. شاعر در وصف دل خود میگوید که روزی آن را در دام عشق میبیند و از زخمهایش آگاه میشود. دلش در گذشته آسیب دیده و اکنون با نگاه معشوقهاش دوباره زخمهایش تازه شده است. او به خیمهای اشاره میکند که شبیه به دلش است و میگوید که عشق او از ابتدا وجود داشته و نباید بشکند. وی همچنین تصویری از عشق حقیقی و پیوند با محبت علی (ع) را در ذهن دارد و میبیند که در این عشق، دلی آزاد و مملو از آرامش دارد. شعر در نهایت به تحسین عشق و پیوندهای عمیق انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: دل که مدتی به دور از عشق و علاقهها بود، دیروز دیدم که دوباره در دام عشق گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: مردم دیدند که او رازهایی را فاش کرد و من او را دیدم که دلش مثل خون در حال غمگینی بود.
هوش مصنوعی: دل که زخمش به سمت بهبود پیش میرفت، خوشحال بود که از تیر نگاه معشوق خسته شده بود.
هوش مصنوعی: از ناله و درد من آسمانیها به گریه افتادند و فکر کردند که ناله من کمصدا بود.
هوش مصنوعی: حاجیان وقتی به کعبه میرسند، مانند افرادی هستند که در بیابان، با دست خود گلهای زیبا را در مسیرشان میچینند.
هوش مصنوعی: در کنار آن چادر، مانند داربستی بودم که زلفهایش دور گردن جانم گره خورده بود.
هوش مصنوعی: به او گفتم دل مرا نشکن، ای ترک معشوق. او پاسخ داد که این دل از آغاز آفرینش شکسته بود.
هوش مصنوعی: گفتی چرا او اینقدر ناراحت به نظر میرسد؛ برو ببین که او به موهایم عهد دوستی بسته بود.
هوش مصنوعی: او را دیدم که در دام زیبایی ترکی گرفتار شده بود و آن صید وحشی که از چنگت رها شده بود، در واقع در نزدیکیاش بود.
هوش مصنوعی: او را دیدم که از این و آن بیخبر و آزاد است، زیرا به محبت علی وابسته بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابرویش بر ماه طاقی بسته بود
مردمی بر طاق او بنشسته بود
گرچه یک مو بُد گنه کو جسته بود
لیک آن مو در دو دیده رسته بود
نقشبندی نقش خوبی بسته بود
خاطرش با نقش خود پیوسته بود
عاشقی در گوشه ای بنشسته بود
گفت و گو با خویش در پیوسته بود
تا رسیدم خانقه در بسته بود
مرغ هوش از دام سرها رسته بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.