المنة لله که شب هجر سرآمد
خورشید مراد از افق وصل برآمد
گر دور بود منزل و ور راه خطرناک
غم نیست که لطف خضرم راهبر برآمد
بسمل شده امروز بداندیش و نماناد
آن تیر دعای سحری کارگر آمد
چونسوخت سراپای تو ایشمع زآتش
از سوزش پروانه ات آنگه خبر آمد
پرواز نکرده نکند شمع هلاکش
از حق مگذر دشمن پروانه پر آمد
میخور که زپا محتسب شهر در افتاد
آنروز که میخواره غمین بود سر آمد
بیدادی اگر رفت بتو هیچ عجب نیست
بس داد که از دست تو بر دادگر آمد
آن نخل که از خون دل ما شده سیراب
اکنون به رطبهای عجب بارور آمد
در خواب سر زلف تو آشفته مگردید
کامروز ز هر روزش آشفتهتر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نهایت خوشحالی و شکرگزاری شاعر را به خاطر پایان یک دوره غم و جدایی بیان میکند. شاعر از بهار دوباره عشق و وصال یاد میکند و به لطف الهی اشاره میکند که حتی در سختیها، راهی برای هدایت پیدا شده است. او به سوز و شعله عشق و تاثیر دعاهای سحرگاهی اشاره میکند و نماد پروانه و شمع را برای نشان دادن عشق و فداکاری به کار میبرد. در نهایت، شاعر به باروری عشق و زیباییهایی که از دل رنجها به وجود آمدهاند، اشاره کرده و به شادابی و آشفتگی زلف معشوق میپردازد. این شعر با احساسی عمیق و لطیف، تحولی خوشایند را در زندگی شاعر نوید میدهد.
هوش مصنوعی: سپاسگزاری مخصوص خداوند است که شب دوری به پایان رسید و نور امید از افق وصال طلوع کرد.
هوش مصنوعی: اگر خانه دور باشد و راه خطرناک، نگران نباشید چون یاری و نعمت خضر راهنمای شماست.
هوش مصنوعی: امروز کسی که بداندیش است، به زودی گرفتار عواقب کارهایش خواهد شد و نتیجه دعای سحری او به سودش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که تمام وجود تو به آتش عشق میسوزد، پروانهای که از این سوزش به وجود آمده، نشاندهنده شدت احساسات و عشق توست.
هوش مصنوعی: شمعی که هنوز پرواز نکرده، نباید از حقیقت خود دور شود. دشمن پروانه، برای دلبستگیهایش به شمع نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: بیا بنوش که روزی محتسب شهر به زمین افتاد، روزی که شرابنوش غمگین بود، و آن زمان به پایان رسید.
هوش مصنوعی: اگر ظلمی به تو وارد شده، تعجبی ندارد، زیرا انصاف و عدل از دست تو به کسی دیگر منتقل شده است.
هوش مصنوعی: این نخل که با خون دل ما آب خورده، حالا به ثمرات شگفتآور رسیده است.
هوش مصنوعی: امروز سر زلف تو در خواب دچار بینظمی و آشفتگی شده است و این وضعیت هر روز بیشتر از روز قبل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ز آمدن دوست بر من خبر آمد
گوئی سرم از ناز بخورشید برآمد
چون شاخ گلی بودم پیوسته بی بار
بر من ز گل شادی پیوسته برآمد
روزی همه درد و غم مردم بسر آید
[...]
سلطان جهان در کف پیری شده عاجز
تدبیر شدن کن تو که چون شست درآمد
روزت بنماز دگر آمد بهمه حال
شب زود درآید که نماز دگر آمد
بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد
از دست بشد کارش و از پای درآمد
هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من
کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
آن داد مرا گردش گردون که ز سختی
[...]
در راه مرادی صنمی در گذر آمد
رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد
شوخی شکری سروقدی قحبککی چست
کز حسن ز خورشید بسی خوبتر آمد
در پیش وی استادم و راهش بگرفتم
[...]
بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.