گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مرا که زلف تو آشفته کرد و چشم تو مست

کجا رود زسر آشفتگی دل تا هست

بگو خلیل ننازد به بت شکستن خویش

بتی زکعبه عیان شد که بتکده بشکست

زسوزن مژه راه نظر بدیده بدوخت

به سحر غمزه زچشمم خیال خواب ببست

سزای من نبود غیر حلقه زنجیر

اگر زحلقه زلف تو من بخواهم رست

چه عزتست کسی را که او ذلیل کند

چه مرهمست دلی را که او بخواهد خست

بدام عشق ندانم که این چه تأثیر است

که هیچ صید ندیدم کزین کمند بجست

بشامگاه ابد باز معتقد بتوام

که من بعهد تو بودم زبامداد الست

چنانکه غمزه ساقیست بر سر یغما

نه هوشیار بجا مانده در جهان و نه مست

زحادثات زمانه کجا زجا خیزد

چنانکه نقش تواندر ضمیر ما بنشست

تو ای محیط محبت بگو چه بحرستی

که ماهی تو نیاید بهیچ حیله بدست

زآه سینه آشفته چون نپرهیزی

که دوزخی شود آتش اگر بهم پیوست

رقم چو خامه تو میزند بنام علی

سزد چو نافه چینش برند دست بدست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوالفرج رونی

دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست

از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است

سوزنی سمرقندی

رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت

به بارگاه وزیر خدایگان بنشست

که تا نظر کند اندر جمال طلعت او

که هیچ شه را مانند او وزیری هست

خجسته‌رای و همایون‌لقا و فرّخ‌فال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست

در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست

جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان

سریر کفر بلند و سرای ایمان پست

رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد

[...]

انوری

رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل

شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست

زمانه نی در مردی در کرم بشکست

سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست

دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر

[...]

سعدی

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه