مرا که زلف تو آشفته کرد و چشم تو مست
کجا رود زسر آشفتگی دل تا هست
بگو خلیل ننازد به بت شکستن خویش
بتی زکعبه عیان شد که بتکده بشکست
زسوزن مژه راه نظر بدیده بدوخت
به سحر غمزه زچشمم خیال خواب ببست
سزای من نبود غیر حلقه زنجیر
اگر زحلقه زلف تو من بخواهم رست
چه عزتست کسی را که او ذلیل کند
چه مرهمست دلی را که او بخواهد خست
بدام عشق ندانم که این چه تأثیر است
که هیچ صید ندیدم کزین کمند بجست
بشامگاه ابد باز معتقد بتوام
که من بعهد تو بودم زبامداد الست
چنانکه غمزه ساقیست بر سر یغما
نه هوشیار بجا مانده در جهان و نه مست
زحادثات زمانه کجا زجا خیزد
چنانکه نقش تواندر ضمیر ما بنشست
تو ای محیط محبت بگو چه بحرستی
که ماهی تو نیاید بهیچ حیله بدست
زآه سینه آشفته چون نپرهیزی
که دوزخی شود آتش اگر بهم پیوست
رقم چو خامه تو میزند بنام علی
سزد چو نافه چینش برند دست بدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلدادگی خود به محبوب سخن میگوید. او از تأثیر عمیق عشق بر دل و جانش مینویسد و از احساساتی چون آشفتگی و شیدایی ناشی از زلف و چشم معشوقش صحبت میکند. شاعر به زیبایی بیان میکند که عشق حتی میتواند دل را ذلیل کند و این احساس عشق به قدری قوی است که هیچ صید و فراری از آن نمیتواند بگریزد. او به وفاداریاش به محبوب و عهدی که بسته است اشاره میکند و میگوید که در این عالم نه کسی میماند که هوشیار باشد و نه کسی که غافل. در پایان، شاعر به نقش محبت و اینکه عشق همواره او را درگیر میکند، تأکید دارد.
هوش مصنوعی: من چه کنم با دل آشفتهام که زلفهای تو مرا گیج کرده و چشمانت مرا به مستی کشاندهاند؟ تا زمانی که این احساس در دل من وجود دارد، هیچجا نمیتوانم بروم.
هوش مصنوعی: بگو خلیل (ابراهیم) به شکستن بتها افتخار نکند، چرا که بت خاصی از کعبه نمایان شده است که بتپرستی را به کلی نابود کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر سوزن مژه، نگاه من به خواب رفته و غمزهی چشمانت به خوابم شکل داده است.
هوش مصنوعی: من سزاوار غیر از زنجیری که به گردن دارم نبودم، اگر از قید زلف تو رهایی بخواهم.
هوش مصنوعی: عزت و شرافت کسی که میتواند بر ذلت دیگران غلبه کند، بسیار ارزشمند است. همچنین، دلی که بتواند به کسی آرامش دهد، مانند مرهمی برای زخمهاست.
هوش مصنوعی: من نمیدانم عشق چه تأثیری دارد که هیچکس نتوانسته از این دام رهایی یابد.
هوش مصنوعی: در غروب ابدی، هنوز هم به این باور رسیدهام که من از آغاز زمان به عهد تو وفادار بودهام.
هوش مصنوعی: در این دنیا نه کسی به هوش و خرد باقی مانده و نه کسی مست و سرخوش است، همانطور که لبخند و ناز ساقی بر جان مینشیند.
هوش مصنوعی: از حوادث و پیشامدهای زمانه، کجا میتوان برخواست و فرار کرد، در حالی که آثار آن در دل ما نشسته است؟
هوش مصنوعی: ای محیط محبت، بگو تو چه چیزی هستی که با هیچ ترفندی نمیتوان ماهی تو را به دام انداخت.
هوش مصنوعی: اگر از درد و غم سینهات آه بکشید و از آن فرار کنید، باید بدانید که این درد میتواند مانند آتش دوزخی بشود اگر برای درمان آن اقدامی نکنید.
هوش مصنوعی: وقتی که قلم خط نوشتن را به نام علی آغاز میکند، شایسته است که مانند گل نرگس در دستها به زیبایی و هنر جلوهگر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.